مرد برداشت خشم و اسلحه را

مرد برداشت خشم و اسلحه را
سمت زن گوشه ی اتاق گرفت...
قطع شد فیلم!... بعدِ تبلیغات
پخش شد تیترِ «رازهای شگفت»!!

فحش دادیم سمت تلویزیون
باز اوضاع خانه مان بد شد
همه با اضطراب پرسیدند:
آخر داستان چه خواهد شد؟

مادرم گفت: مرد عاشق اوست
لحظه ی بعد بوسه هست و بغل
همه چی خوب می شود یکهو
مرد و زن می روند ماهِ عسل!

پدرم گفت: می کند شلّیک
توی مغزش سه بار آهسته
بعد شلّیک می کند به خودش
مرد خسته ست... از همه خسته...

خواهرم گفت: سقف می ترکد
می رسد لحظه ی جدایی ها
می رود جای دووووری از دنیا
زن به همراهیِ فضایی ها

عمّه ام گفت: هر دو می میرند
آخر داستان، حماسی بود
خاله ام گفت: قطع شد زیرا
علت قتل زن، سیاسی بود...

من به یک بچّه فکر می کردم
فارغ از چشم های ناراضی
من به یک بچّه فکر می کردم
گوشه ی کادر، خارج از بازی

گوشه ی کادر بود و قایم شد
مثل من زیر یک پتوی کلفت
من به مادربزرگ خیره شدم
که به من خیره بود و هیچ نگفت...

سید مهدی موسوی
دیدگاه ها (۳)

دَرْدَم هَمه دَر مِصْرَعِ بَعد اَستْ :"مَن مانْدَم و او رَفْ...

هم خواب رقیبان شدی و من تاب ندارمبی تابم و از غصه این خواب ن...

شب از فراقت در فغان، روز از غمت در زاریمدارم عجب روز و شبی، ...

تو ماهی و من ماهی این برکه ی کاشیاندوه بزرگی ست زمانی که نبا...

#خانومها_بخوانند #زن_زیرک_اینگونه_نیست 😔چند وقته که همسرم پی...

عشـــق تحقیر شـده𝐏𝐚𝐫𝐭 𝟐︵᷼⏜۪۪۪︵۫۫۫ʾ۪۫ׄ︵᷼︵᷼⏜۪۪۪︵۫۫۫ʾ۪۫ׄ︵᷼⏜۪۪۪︵...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط