در فراسوی مرز های تن ات تو را دوست می دارم

در فراسوی مرز های تن ات تو را دوست می دارم.
آینه ها و شب پره های مشتاق را به من بده
روشنی آب و شراب را
آسمان بلند و کمان گشادهی پل
پرنده ها و قوس و قزح را به من بده
و راه آخرین را
در پرده یی که می زنی مکرّر کن.
در فراسوی مرزهای تن ام
تو را دوست می دارم.
در آن دور دست بعید
که رسالت اندام ها پایان می پذیرد
و شعله و شور وتپش ها و خواهش ها به تمامی فرو می نشیند
و هر معنا قالب لفظ را وا می گذارد
چنان روحی که جسد را در پایان سفر،
تا به هجوم کرکس های پایانش وانهد…
در فراسوهای عشق
تو را دوست می دارم،
در فراسوهای پرده و رنگ.
در فراسوهای پیکر هایمان با من وعده ی دیداری بده.

احمد شاملو
دیدگاه ها (۴۰)

ﺑﻮﺩﻧﺖ ﺭﺍ ﺩﻭﺳـــــــــــــــــــــــــﺖ ﺩﺍﺭﻡ ....♥ ♥ﻭﺍﺩﺍﺭﻡ ﻣـ...

تلخ است، تلخ تلخ، این زندگیاما” لب هایت ”عجب تعادلی برقرار ک...

ﺻﺪﺍﯾﺖ ﺭﺍ ﺩﻭﺳﺖ ﺩﺍﺭﻡﺑﮕﻮ ... ﻓﻘﻂ ﺑﮕﻮﭼــﻪ ﻓـــﺮﻕ ﺩﺍﺭﺩﺍﺯ ﻣـــﻦ ، ...

گاهــــــــــــــــــــــے ✦●●✦ حتـــــــے با شنــــــیدن اس...

تک پارتی درخواستی

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط