پشت پنجره اولین برف زمستانی را نگاه میکنم

.
پشت پنجره اولین برف زمستانی را نگاه میکنم
خانه گرم گرم است اما بدنم از سرما میلرزد
نمیدانم از برف است یا از تنهایی
برای خود چای میریزم پتو را بدورم میپیچم شاید کمی گرم شوم
بی فایده است دستانم پاهایم چون تکه ای از یخ سرد سردند
به تو فکر میکنم آه میکشم بخود میگویم
یکی باید باشد
یکی که دستانش
آغوشش
نگاهش
احساسش
گرمابخش زندگیت باشد
یکی مثل تو
تویی که ندارمت . . .
دیدگاه ها (۱)

.دعوا کن، ولی با کاغذت !اگر از کسی ناراحتی یک کاغذ بردار و ی...

‌‏به امید اون روزی که موسیقی هم غذای روح باشه،هم غذای جسمصبح...

پیری و جوانی پی هم چون شب و روزندما شب شد و روز آمد و بیدار ...

‌.و مهاجرانی هستیماز رابطه‌ای به رابطه‌ی دیگریا ما معنای سفر...

هزارمین قول انگشتی را به یاد اور پارت ۷

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط