pt34
#pt34
+کوک و واقعا ت تو اینکارو کردی
_متاسفم سوفیا هرچی بگی حق داری
+چی داری میگی(داد و گریه)چرا نمیگی همش دروغه شاید اگه بگی دروغه باور کنم (گریه)تو چیکار کردی کوک
کوک فقط سرش پایین بود و هیچی نمیگفت
.....ده حالمو بهم نزنید خب خانوم کوچولو نظرت چیه این تو باشی که عشقتو میکشی هوم؟
یونگی یه اصلحه که دوتا گلوله توش بود رو داد دستش
....انتخاب کن یا تو میزنی و به دست تو میمیره یا من میکشمش
سوفیا رو باز کردن کوک هم ول کردن سوفیا اصلحه رو گرفت و رفت سمت کوک نزدیکش شد
+واقعا تو مامان بابامو کشتی اونم تو روز تولدم؟
_بزن زندگیم اگر بمیرم هم برا تو راحته هم من نبودنتو تحمل میکنم بزن
سوفیا اصلحه رو آورد بالا و گذاشت رو قلبش کوک کمر سوفیا رو گرفت و بیشتر به خودش چسبوند اونطوری درصد مرگش میرفت بالا و زودتر میمرد
_بزن نترس عشقم بزن
ولی تو اون زمان سوفیا بجا اینکه بزنه یاد بچگیاش افتاد که چطور با محبت بزرگش کرد الان اگه میکشتش کی دیگه براش آهنگ میخوند کی آرومش میکرد کی بهش کمک میکرد نقاشی بکشی
......بابایی اون خلدوشه خیلی شبیه توعه
.....بابایی نقاجیم خوجمله؟
....قیلقیلکم میاد
و صدای خنده و قهقهه دوتاشون تو گوشع سوفیا پیچید سوفیا اصلحه رو انداخت و کوک رو بغل کرد
_سوفیا
+نمیتونم ا اگه بزنم این یعنی خیلی بی انصافم وقتی تو اونقدر دوست داشتنی منو بزرگ کردی چطور میتونم چشم پوشی کنم یا هردو باهم میمیریم یا باهم از اینجا میریم
_ولی تو باید میزدی
+چطور میتونی راحت بگی که ب.....
حرف سوفیا با شلیک گلوله نصفه موند خودش هیچ دردیو احساس نمیکرد پس....
+کوک و واقعا ت تو اینکارو کردی
_متاسفم سوفیا هرچی بگی حق داری
+چی داری میگی(داد و گریه)چرا نمیگی همش دروغه شاید اگه بگی دروغه باور کنم (گریه)تو چیکار کردی کوک
کوک فقط سرش پایین بود و هیچی نمیگفت
.....ده حالمو بهم نزنید خب خانوم کوچولو نظرت چیه این تو باشی که عشقتو میکشی هوم؟
یونگی یه اصلحه که دوتا گلوله توش بود رو داد دستش
....انتخاب کن یا تو میزنی و به دست تو میمیره یا من میکشمش
سوفیا رو باز کردن کوک هم ول کردن سوفیا اصلحه رو گرفت و رفت سمت کوک نزدیکش شد
+واقعا تو مامان بابامو کشتی اونم تو روز تولدم؟
_بزن زندگیم اگر بمیرم هم برا تو راحته هم من نبودنتو تحمل میکنم بزن
سوفیا اصلحه رو آورد بالا و گذاشت رو قلبش کوک کمر سوفیا رو گرفت و بیشتر به خودش چسبوند اونطوری درصد مرگش میرفت بالا و زودتر میمرد
_بزن نترس عشقم بزن
ولی تو اون زمان سوفیا بجا اینکه بزنه یاد بچگیاش افتاد که چطور با محبت بزرگش کرد الان اگه میکشتش کی دیگه براش آهنگ میخوند کی آرومش میکرد کی بهش کمک میکرد نقاشی بکشی
......بابایی اون خلدوشه خیلی شبیه توعه
.....بابایی نقاجیم خوجمله؟
....قیلقیلکم میاد
و صدای خنده و قهقهه دوتاشون تو گوشع سوفیا پیچید سوفیا اصلحه رو انداخت و کوک رو بغل کرد
_سوفیا
+نمیتونم ا اگه بزنم این یعنی خیلی بی انصافم وقتی تو اونقدر دوست داشتنی منو بزرگ کردی چطور میتونم چشم پوشی کنم یا هردو باهم میمیریم یا باهم از اینجا میریم
_ولی تو باید میزدی
+چطور میتونی راحت بگی که ب.....
حرف سوفیا با شلیک گلوله نصفه موند خودش هیچ دردیو احساس نمیکرد پس....
۱۱.۹k
۰۴ اسفند ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.