Part5
Part5
داشتیم بازی میکردیم که یهو یه توتوپ خورد توی شکمم ولی اون توپی که ما باهاش بازی میکردیم نبود.
آره فهمیدم کار همون قلدر های مدرسه هست.
انقدر ستاب توپ زیاد بود که منو پرت کرد عقب دست و پاهام زخم شد و داشت خون میومدو از شدت فشاری که بهم وارد شد بیهوش شدم.
میتونستم خیلی تار و مات بیرون رو زیر چشمی نگاه کنم که دیدم جونگ کوک اومد و بغلم کرد و اعضا هم پشت سرش میدوییدند سمت اتاق پرستار
ولی این حالتم زیاد دووم نیاورد که دیگه کامل بیهوش شدم.
ویو نویسنده
ریچسیدن اتاق جونگ کوک ا.ت رو گذاشت روی تخت و برای دکتر همه چیز رو تعریف کرد.
که دکتر گفت باید ببریدش بیمارستان .
جونگ کوک سریع ا.ت رو بقلکرد و گذاشتش توی ماشنیش و رفتن سمت بیمارستان.
رسیدن بیمارستان که......
شرطا:
۱۰تا کامنت
داشتیم بازی میکردیم که یهو یه توتوپ خورد توی شکمم ولی اون توپی که ما باهاش بازی میکردیم نبود.
آره فهمیدم کار همون قلدر های مدرسه هست.
انقدر ستاب توپ زیاد بود که منو پرت کرد عقب دست و پاهام زخم شد و داشت خون میومدو از شدت فشاری که بهم وارد شد بیهوش شدم.
میتونستم خیلی تار و مات بیرون رو زیر چشمی نگاه کنم که دیدم جونگ کوک اومد و بغلم کرد و اعضا هم پشت سرش میدوییدند سمت اتاق پرستار
ولی این حالتم زیاد دووم نیاورد که دیگه کامل بیهوش شدم.
ویو نویسنده
ریچسیدن اتاق جونگ کوک ا.ت رو گذاشت روی تخت و برای دکتر همه چیز رو تعریف کرد.
که دکتر گفت باید ببریدش بیمارستان .
جونگ کوک سریع ا.ت رو بقلکرد و گذاشتش توی ماشنیش و رفتن سمت بیمارستان.
رسیدن بیمارستان که......
شرطا:
۱۰تا کامنت
۶.۶k
۰۶ فروردین ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.