ازدواج اجباری~♡~پارت۳۹ اخر
ازدواج اجباری~♡~پارت۳۹ اخر
اسلاید بعد عکس گلی که تهیونگ برای رونا گرفته بود
رونا ویو:
داشتم شام درست میکردم تهیونگم خونه رو مرتب کرد که زنگ رو زدن
ته:من باز میکنم
(مامان رونا&بابای رونا٪ مامان تهیونگ*بابای تهیونگ ب.ت)
&سلام عزیزم
رونا:سلام خوش اومدید
ب.ت:سلام دخترم
٪سلام
*سلام عروس قشنگم
رونا:بفرمایید بشینید غذا حاظره
داشتیم غذا میخوردیم
*دلمون براتون ی ذره شده بود
رونا:ماهم دلمون تنگ شده بود
ته:راستش میخواییم یچیزی رو بگیم
&چی شده پسرم
ته:ما ینی منو رونا
رونا:عاشق هم شدیم
٪و*&و ب.ت:چیییی
ته:درسته
*واییی خیلی خوشحالم بچها
ب.ت:تصمیم درست گرفتید
راوی ویو:
خلاصه همه خیلی خوشحال بودن و ساعت ۱۲ شد و مامان باباشون رفتن
رونا ویو:
روتین پوستی انجام دادم میخواستم بخوابم
ته: رونا
رونا:هوم
ته:دلم بچه میخواد
رونا:تهیونگ بزار ۱ روز بگذره
ته:نمیتونم صبر کنم رونا
رونا:آخه الان
ته:دقیقا الان
.............
(اسمات نمینویسم)
ساعت ۸صبح 🌞:
رونا ویو:با دل درد بیدار شدم
رونا:اییییی دلمم
ته:چیشده رونا
رونا:دلم درد میکنه
ته:وایسا الان برات قرص میارم
برام قرص آورد خوردم
ته:خوبی
رونا:آره خوبم
ته:بیا
رونا:این چیه
ته:بیبی چکه
رونا:تهیونگگگگگ
ته:چیه خب
رونا:اینا رو از کجا میاری آخه اصلا از کجا مطمئنی
ته:دیگه دیگه من میرم شرکت تو امروز استراحت کن
رونا:باشه
تهیونگ حاظر شد و رفت منم رفتم فیلم دیدم که دلم درد گرفت بخاطر دیشبه چشمم به بیبی چک که رو میز بود افتاد ینی امتحان کنم نه بابا وسوسه شدم رفتم دست شویی تا بیبی چک رو امتحان کنم
منتظر جواب بودم...دوخط بود..ینی من باردارمممم یا خدا مگه میشه حاضر شدم رفتم دکتر آزمایش دادم بهشون پول دادم که همین امروز بهم جوابو بدن جوابو گرفتم ترسیدم بازش کنم رفتن خونه منتظر بودم تا تهیونگ بیاد باهم باز کنیم بلاخره تهیونگ اومد
ته:سلام
رونا:سلام تهیونگ بیا بشین ی لحظه
ته:وایسا لباسم رو عوض کنم میام
رونا:باشه
تهیونگ اومد نشست
رونا:بیا بازش کن
ته:این چیه
رونا:باز کن دیگه
باز کرد
ته:رونا توو بارداری/گریه
رونا:وایسا ببینم
رونا:ارهههه/گریه
ته:یوهو بابا شدممم/گریه
رونا:تهیونگ روز اولمه/گریه
ته:وای مراقب باش/گریه
رونا:تهیونگ باورم نمیشه/گریه
ته:منم/گریه
راوی ویو:
خب خب ۹ ماه گذشت بچشون دوقلو بود ی دختر و ی پسر و تا آخر عمر باهم به خوبی زندگی کردن
تماممممممم
دیگه بنظرم داشت چرت میشد و باید تموم میشد عوضش فیک جدید داریممم😚🫶
اسلاید بعد عکس گلی که تهیونگ برای رونا گرفته بود
رونا ویو:
داشتم شام درست میکردم تهیونگم خونه رو مرتب کرد که زنگ رو زدن
ته:من باز میکنم
(مامان رونا&بابای رونا٪ مامان تهیونگ*بابای تهیونگ ب.ت)
&سلام عزیزم
رونا:سلام خوش اومدید
ب.ت:سلام دخترم
٪سلام
*سلام عروس قشنگم
رونا:بفرمایید بشینید غذا حاظره
داشتیم غذا میخوردیم
*دلمون براتون ی ذره شده بود
رونا:ماهم دلمون تنگ شده بود
ته:راستش میخواییم یچیزی رو بگیم
&چی شده پسرم
ته:ما ینی منو رونا
رونا:عاشق هم شدیم
٪و*&و ب.ت:چیییی
ته:درسته
*واییی خیلی خوشحالم بچها
ب.ت:تصمیم درست گرفتید
راوی ویو:
خلاصه همه خیلی خوشحال بودن و ساعت ۱۲ شد و مامان باباشون رفتن
رونا ویو:
روتین پوستی انجام دادم میخواستم بخوابم
ته: رونا
رونا:هوم
ته:دلم بچه میخواد
رونا:تهیونگ بزار ۱ روز بگذره
ته:نمیتونم صبر کنم رونا
رونا:آخه الان
ته:دقیقا الان
.............
(اسمات نمینویسم)
ساعت ۸صبح 🌞:
رونا ویو:با دل درد بیدار شدم
رونا:اییییی دلمم
ته:چیشده رونا
رونا:دلم درد میکنه
ته:وایسا الان برات قرص میارم
برام قرص آورد خوردم
ته:خوبی
رونا:آره خوبم
ته:بیا
رونا:این چیه
ته:بیبی چکه
رونا:تهیونگگگگگ
ته:چیه خب
رونا:اینا رو از کجا میاری آخه اصلا از کجا مطمئنی
ته:دیگه دیگه من میرم شرکت تو امروز استراحت کن
رونا:باشه
تهیونگ حاظر شد و رفت منم رفتم فیلم دیدم که دلم درد گرفت بخاطر دیشبه چشمم به بیبی چک که رو میز بود افتاد ینی امتحان کنم نه بابا وسوسه شدم رفتم دست شویی تا بیبی چک رو امتحان کنم
منتظر جواب بودم...دوخط بود..ینی من باردارمممم یا خدا مگه میشه حاضر شدم رفتم دکتر آزمایش دادم بهشون پول دادم که همین امروز بهم جوابو بدن جوابو گرفتم ترسیدم بازش کنم رفتن خونه منتظر بودم تا تهیونگ بیاد باهم باز کنیم بلاخره تهیونگ اومد
ته:سلام
رونا:سلام تهیونگ بیا بشین ی لحظه
ته:وایسا لباسم رو عوض کنم میام
رونا:باشه
تهیونگ اومد نشست
رونا:بیا بازش کن
ته:این چیه
رونا:باز کن دیگه
باز کرد
ته:رونا توو بارداری/گریه
رونا:وایسا ببینم
رونا:ارهههه/گریه
ته:یوهو بابا شدممم/گریه
رونا:تهیونگ روز اولمه/گریه
ته:وای مراقب باش/گریه
رونا:تهیونگ باورم نمیشه/گریه
ته:منم/گریه
راوی ویو:
خب خب ۹ ماه گذشت بچشون دوقلو بود ی دختر و ی پسر و تا آخر عمر باهم به خوبی زندگی کردن
تماممممممم
دیگه بنظرم داشت چرت میشد و باید تموم میشد عوضش فیک جدید داریممم😚🫶
۱۰.۰k
۱۰ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.