ازدواج اجباری~♡~پارت۳۸
ازدواج اجباری~♡~پارت۳۸
ته:باشه......بیا خوبه
رونا:آره
ته:میگم امشب پیش هم بخوابیم
رونا:خیلی پروییی برو ببینم
ته:روناا لطفا
رونا:نخیر نمیشه از اتاقم انداختم بیرون و درو قفل کردم
ته:باشه رونا خانم
رونا:/اروم میخنده
رفتم رو تختم و خوابیدم
ساعت ۷صبح 🌞:
رونا ویو:
با زنگ گوشیم بیدار شدم حاظر شدم رفتم پایین تهیونگ نبود رفتم اتاقش
رونا:تهیونگ
ته:......
خواب بود
رونا:چقد میخوابی بیدار شو
ته:۵ دیقه دیگه
رونا:اگه بیدار شی...میبوسمت
ته:از لپ
رونا:نه از لب
یهو صاف روی تخت نشست
رونا:ای منحرففففف
ته:چیه خب حالا زیر قولت نزن
رونا:اوممم باشه
خواستم یکم اذیتش کنم
رونا:چشاتو ببند تا بوست کنم
چشاشو بست لباشو غنچه کرد جلوی خودمو رفتم نخندم
نزدیکش شدم و لز لپ بوسیدمش
ته:هییی قبول نیست تو گفتی از لب
رونا:حالا میگم لپ
ته:عه اینجوریه
رونا:/میخنده
پرتم کرد رو تخت
رونا:ولم کن تهیونگ
ته:ها چیه تو زیر قولت بزنی من نه
رونا:بریم دیر میشه ها تازه باید با خانم هان کات کنی
ته:باشه با سومی کات میکنم
رونا:سومی نه خانم هانننن
ته:باشههه حالا خانم هانن
رونا:آفرین حالا بیا بریم صبحانه بخوریم
ته:بریم
رفتیم صبحانه خوردیم
ته:با ماشین من میای
رونا:خودم ماشین دارم
ته:خب قراره بریم یجا چرا باید دوتا ماشین بیاریم
رونا:امم خب باشه بابا
سوار ماشین تهیونگ شدم و رفتیم شرکت
رونا:جلو من میگیا خب
ته:باشه
دست همو گرفتیم و رفتیم اتاق تهیونگ همه پچ پچ میکردن آخه تا حالا دست همو نگرفته بودیم
رونا:خانم هان کی میاد
ته:الاناست که بیاد
رونا:یادت نره میگی خانم هان باشه
ته:باشه
تق تق
ته: بیا تو
س:سلام......قربان
ته:سومی باید راجب یچیزی حرف بزنیم....میخوام ازهم جدا شیم
س:چیی چرا
ته:من دوست ندارم
رونا:بلکه منو دوست داره
س:بخاطر این..عفریته
ته:من رونا رو دست دارم
س:تهیونگ چیمیگی منم سومی
رونا:بهتر من دخالت نکنم ولی تو رو دوست نداره چیشو نمیفهمی دقیقا
س:خفه شووو
ته:سومییی
رونا:نه نه بزار بگه..ببین منو تهیونگ زن و شوهریم میفهمی
س:تهیونگ من دوست دارم
ته:ولی من ندارم حالا برو بیرون
س:ته......
رونا:کری یا خودتو به کری زدی
س:تو خفه شو همش تقصیر توعه
ته:بسه سومی برو بیرون
رفت بیرون
رونا:تو چرا گفتی سومی مگه من نگفتم بگو خانم هان
ته:رونااا
رفتم اتاقم اخیششششش بلاخره از اون نچسب راحت شدم
ساعت۵ بود که تهیونگ با یه دسته گل بزرگ اومد تو
رونا:تهیونگ
ته:سلام عشقم
رونا:این چیه
ته:برای زیباترین خانم دنیا
رونا:تهیونگگ یااا/خوشحاله
تهیونگ ویو:
وقتی گلا رو دید خیلی خوشحال شد
ته:راستی امشب خانواده هامونو دعوت کردم که اعلام کنیم
رونا:چیو
ته:اینکه عاشق هم شدیم
رونا:به روش اجباری😂
ته:دقیقاا😂
ته:زودتر بریم خونه
رونا:بریم
........
ته:باشه......بیا خوبه
رونا:آره
ته:میگم امشب پیش هم بخوابیم
رونا:خیلی پروییی برو ببینم
ته:روناا لطفا
رونا:نخیر نمیشه از اتاقم انداختم بیرون و درو قفل کردم
ته:باشه رونا خانم
رونا:/اروم میخنده
رفتم رو تختم و خوابیدم
ساعت ۷صبح 🌞:
رونا ویو:
با زنگ گوشیم بیدار شدم حاظر شدم رفتم پایین تهیونگ نبود رفتم اتاقش
رونا:تهیونگ
ته:......
خواب بود
رونا:چقد میخوابی بیدار شو
ته:۵ دیقه دیگه
رونا:اگه بیدار شی...میبوسمت
ته:از لپ
رونا:نه از لب
یهو صاف روی تخت نشست
رونا:ای منحرففففف
ته:چیه خب حالا زیر قولت نزن
رونا:اوممم باشه
خواستم یکم اذیتش کنم
رونا:چشاتو ببند تا بوست کنم
چشاشو بست لباشو غنچه کرد جلوی خودمو رفتم نخندم
نزدیکش شدم و لز لپ بوسیدمش
ته:هییی قبول نیست تو گفتی از لب
رونا:حالا میگم لپ
ته:عه اینجوریه
رونا:/میخنده
پرتم کرد رو تخت
رونا:ولم کن تهیونگ
ته:ها چیه تو زیر قولت بزنی من نه
رونا:بریم دیر میشه ها تازه باید با خانم هان کات کنی
ته:باشه با سومی کات میکنم
رونا:سومی نه خانم هانننن
ته:باشههه حالا خانم هانن
رونا:آفرین حالا بیا بریم صبحانه بخوریم
ته:بریم
رفتیم صبحانه خوردیم
ته:با ماشین من میای
رونا:خودم ماشین دارم
ته:خب قراره بریم یجا چرا باید دوتا ماشین بیاریم
رونا:امم خب باشه بابا
سوار ماشین تهیونگ شدم و رفتیم شرکت
رونا:جلو من میگیا خب
ته:باشه
دست همو گرفتیم و رفتیم اتاق تهیونگ همه پچ پچ میکردن آخه تا حالا دست همو نگرفته بودیم
رونا:خانم هان کی میاد
ته:الاناست که بیاد
رونا:یادت نره میگی خانم هان باشه
ته:باشه
تق تق
ته: بیا تو
س:سلام......قربان
ته:سومی باید راجب یچیزی حرف بزنیم....میخوام ازهم جدا شیم
س:چیی چرا
ته:من دوست ندارم
رونا:بلکه منو دوست داره
س:بخاطر این..عفریته
ته:من رونا رو دست دارم
س:تهیونگ چیمیگی منم سومی
رونا:بهتر من دخالت نکنم ولی تو رو دوست نداره چیشو نمیفهمی دقیقا
س:خفه شووو
ته:سومییی
رونا:نه نه بزار بگه..ببین منو تهیونگ زن و شوهریم میفهمی
س:تهیونگ من دوست دارم
ته:ولی من ندارم حالا برو بیرون
س:ته......
رونا:کری یا خودتو به کری زدی
س:تو خفه شو همش تقصیر توعه
ته:بسه سومی برو بیرون
رفت بیرون
رونا:تو چرا گفتی سومی مگه من نگفتم بگو خانم هان
ته:رونااا
رفتم اتاقم اخیششششش بلاخره از اون نچسب راحت شدم
ساعت۵ بود که تهیونگ با یه دسته گل بزرگ اومد تو
رونا:تهیونگ
ته:سلام عشقم
رونا:این چیه
ته:برای زیباترین خانم دنیا
رونا:تهیونگگ یااا/خوشحاله
تهیونگ ویو:
وقتی گلا رو دید خیلی خوشحال شد
ته:راستی امشب خانواده هامونو دعوت کردم که اعلام کنیم
رونا:چیو
ته:اینکه عاشق هم شدیم
رونا:به روش اجباری😂
ته:دقیقاا😂
ته:زودتر بریم خونه
رونا:بریم
........
۷.۴k
۱۰ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.