تو میرانی مرا از خود و من ایوب میمانم
تو میرانی مرا از خود، و من "ایوب" میمانم
و این "صبرِ زیادی"، کار خوبی نیست میدانم
ومن هربار میخواهم که از عشق تو برگردم ،
شبیه یک "اسیرِ" نیمه جانی کنجِ "زندانم"... .
همیشه شعر من پر از نماندن ها و رفتن بود
و حالا از "نماندن ها" و "رفتن ها" گریزانم
تو مثل ماه مهری... که ندارد مهر چندانی
و من هم مثل بغضی که همیشه رو به طغیانم
تو تا کی دست رد بر سینهٔ من میزنی..؟ شاید
همین "فردا" و "پس فردا" و "فرداها"،نمیدانم
و این "صبرِ زیادی"، کار خوبی نیست میدانم
ومن هربار میخواهم که از عشق تو برگردم ،
شبیه یک "اسیرِ" نیمه جانی کنجِ "زندانم"... .
همیشه شعر من پر از نماندن ها و رفتن بود
و حالا از "نماندن ها" و "رفتن ها" گریزانم
تو مثل ماه مهری... که ندارد مهر چندانی
و من هم مثل بغضی که همیشه رو به طغیانم
تو تا کی دست رد بر سینهٔ من میزنی..؟ شاید
همین "فردا" و "پس فردا" و "فرداها"،نمیدانم
- ۳۰۷
- ۱۹ شهریور ۱۳۹۶
دیدگاه ها (۲)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط