ای رها گیسوی شعرآشوب جادو بس نبود
ای رها گیسویِ شعرآشوب، جادو بس نبود؟
این همه عاشق کُشی در بابِ گیسو، بس نبود؟
تُرکِ شیرازیِ قرنِ بیست و یک، حالا بگو
آن سمرقند و بخارا، خال هندو بس نبود؟
میخرامی با اَداهایی که مخصوص تو هست
محو تقلید تو گشته کبک و تیهو، بس نبود؟
چشم میچرخانی و مو را پریشان میکنی
این همه کُشتی مرا با خرمنِ مو بس نبود؟
شکلِ ابرو، فصلِ ویرانی، تَب هشتادوهشت
فتنه برپا میکند آن طرز ابرو، بس نبود؟
قلعهی مستحکمی بودم، شبیخون خوردهام
بارها ویرانیِ این برج و بارو بس نبود؟
این همه عاشق کُشی در بابِ گیسو، بس نبود؟
تُرکِ شیرازیِ قرنِ بیست و یک، حالا بگو
آن سمرقند و بخارا، خال هندو بس نبود؟
میخرامی با اَداهایی که مخصوص تو هست
محو تقلید تو گشته کبک و تیهو، بس نبود؟
چشم میچرخانی و مو را پریشان میکنی
این همه کُشتی مرا با خرمنِ مو بس نبود؟
شکلِ ابرو، فصلِ ویرانی، تَب هشتادوهشت
فتنه برپا میکند آن طرز ابرو، بس نبود؟
قلعهی مستحکمی بودم، شبیخون خوردهام
بارها ویرانیِ این برج و بارو بس نبود؟
- ۶۷۹
- ۰۷ مرداد ۱۳۹۵
دیدگاه ها (۱)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط