شدم محکوم تنهایی
#شدم_محکوم_تنهایی
.
شدم محکوم تنهایی ولی جرمم فقط این بود
که هر لحظه دلم بی تاب آن چشمان رنگین بود
نباریدم ،فروخوردم تمام گریه هایم را
اگر چه حنجره بی تو پراز بغضی غم آگین بود
دوچشمت را درون قابی از احساس پیچیدم
مرور هر نگاهت بردلی آشوب؛ تسکین بود
به گوشم خوانده بودی قصه تلخ جدایی را
برایم باور این بی وفایی ها چه سنگین بود
برای آنکه یادت از دلم بیرون شود این بار
سرسجاده ام برلب دعا و ذکر آمین بود
اگر چه خط زدم یک شب تمام خاطراتت را
ولیکن شعر من لبریز آن احساس دیرین بود...
.
شدم محکوم تنهایی ولی جرمم فقط این بود
که هر لحظه دلم بی تاب آن چشمان رنگین بود
نباریدم ،فروخوردم تمام گریه هایم را
اگر چه حنجره بی تو پراز بغضی غم آگین بود
دوچشمت را درون قابی از احساس پیچیدم
مرور هر نگاهت بردلی آشوب؛ تسکین بود
به گوشم خوانده بودی قصه تلخ جدایی را
برایم باور این بی وفایی ها چه سنگین بود
برای آنکه یادت از دلم بیرون شود این بار
سرسجاده ام برلب دعا و ذکر آمین بود
اگر چه خط زدم یک شب تمام خاطراتت را
ولیکن شعر من لبریز آن احساس دیرین بود...
۸۶۸
۲۴ مهر ۱۳۹۵
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.