او صدا میزد ولی سَقّا خجالت می کشید
او صدا میزد ولی سَقّا خجالت می کشید
از نگاه زِینَب کُبری خجالت می کشید
او صدا میزد امان نامه گرفتم قوم و خویش
او صدا میزد بیا... آقا خجالت می کشید
او صدا میزد که با جان خودت بازی نکن
حیدر کرببلا... اما خجالت می کشید
یوسف امّ البَنین با کوهی از شرمندگی
در کنار یوسف زهرا خجالت میکشید
هضم این مطلب برایش سخت بود، از بچه ها
تاغروب روز عاشورا خجالت می کشید
تِشنِه بود اما به روی خود نمی آورد، خب
هرچه باشد از غَمِّ فردا خجالت می کشید
بچه ها از تشنگی در خیمه لَه لَه می زدند
ساقی آب آور تنها خجالت می کشید
فکر وذکرش بود پیش طفل معصوم رباب
روزوشب با نغمه ی لالا... خجالت می کشید
هَمُّ غَمَّ اش بود تا آب آورد در خیمه ها
غصه اش این بود از مولا خجالت میکشید
.
.
مشک سویی دست سویی پیکرش سویی دگر
از صدای خنده ی اعدا خجالت می کشید
تا صدا زد "یا اخا ادرِک اخا..." ، آقا رسید
او خِجِل گردیده بود آنجا خجالت می کشید
.
.
.
اَلسَلامُ عَلَیکَ یا قَمَرَالعَشیرَه
.
.
#شیعه
#عباس_بن_علی
#یا_مهدی_ادرکنی
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
#حق_پایدار_است
از نگاه زِینَب کُبری خجالت می کشید
او صدا میزد امان نامه گرفتم قوم و خویش
او صدا میزد بیا... آقا خجالت می کشید
او صدا میزد که با جان خودت بازی نکن
حیدر کرببلا... اما خجالت می کشید
یوسف امّ البَنین با کوهی از شرمندگی
در کنار یوسف زهرا خجالت میکشید
هضم این مطلب برایش سخت بود، از بچه ها
تاغروب روز عاشورا خجالت می کشید
تِشنِه بود اما به روی خود نمی آورد، خب
هرچه باشد از غَمِّ فردا خجالت می کشید
بچه ها از تشنگی در خیمه لَه لَه می زدند
ساقی آب آور تنها خجالت می کشید
فکر وذکرش بود پیش طفل معصوم رباب
روزوشب با نغمه ی لالا... خجالت می کشید
هَمُّ غَمَّ اش بود تا آب آورد در خیمه ها
غصه اش این بود از مولا خجالت میکشید
.
.
مشک سویی دست سویی پیکرش سویی دگر
از صدای خنده ی اعدا خجالت می کشید
تا صدا زد "یا اخا ادرِک اخا..." ، آقا رسید
او خِجِل گردیده بود آنجا خجالت می کشید
.
.
.
اَلسَلامُ عَلَیکَ یا قَمَرَالعَشیرَه
.
.
#شیعه
#عباس_بن_علی
#یا_مهدی_ادرکنی
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
#حق_پایدار_است
۳.۶k
۲۲ مرداد ۱۳۹۴
دیدگاه ها (۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.