عشق و نفرت پارت6♡
عشق و نفرت پارت6♡
فصل ۲
ویو مینسو
دست سوا رو گرفتم و از مهمونی اومدیم بیرون و تاکسی گرفتم میخواستم برم هتل اما هنت اتاقا رزرو شده بود و مجبور بودیم بریم خونه پدر کوک
پایان ویو
پرش به مهمونی
کوک: بابا
پدرکوک: به به چه عجب پسر خودمو دیدم بعد مدت هع
کوک: عاحح..(کلافه)
پدرکوک: خب بگو ببینم چی می خوای چون هیچوقت برای دیدن پدرت نمیای
کوک: امشب خونت میمونم
پدرکوک: خونه من؟ حتمااا(از خداشه مرتیکه)
کوک: هم(سرد) خدافظ (دوستان کوک کلا بعد مینسو به شخصیت سرد و بی احساس تبدیل شده و... یعنی خصومتی با باباش نداره مدلشه که سرد و بی حوصلس)
(بالاخره مهمونی تموم شد و هنه داشتن میرفتن)
جیمین: دوستان پاشید بریم خیلی خوابم میاد
تهیونگ: نه.. نه من هنوز میمونم (مست)
جیمین: تهیونگ یک دقیقه حواسم بهت نبود سه تا شیشیه تموم کردی
یونا: خاک تو سرتون اه
جیمین: حالا تو چته
یونا: هر روز فقط کارتون با اون کوک شده خوردن خوابیدن مست کردن
یونجی: راست میگه جمعش کنین
یونا: حالا انگار من برای مینسو ناراحت نیستم که رفته اونم هی المل میخوره به تهیونگم یاد داده بخدا از دستتون دارم نمیتونم
ویو کوک
مثل همیشه تهیونگ مست کرده بود درسته من یادش دادم و بخاطر من عادت به الکل کرده ولی امشب خیلی زیاده روی کرد و دیدم یونا داره راجب من و مینسو و... بحث میکنه
پایان ویو
کوک: یوناااا
یونا: بفرما چه حلال زادس
کوک: چت شده باز
یونا: چم شده بخاطر تو عوضی (خودت عوضی زنیکه)
مینسو رفت همش تقصیر توعه هیچ میدونی دل تنگی چیه میفهمی از وقتی با اون دختره سلیطه (سومین) و اون دوست دختر قبلیت اومدن تو زندگیش، زندگیش جهنم شد میفهمی جهنم حالا به جای اینکه دنبالش بگردی تهیونگ هم وارد این دیوونه بازیات کردی
کو': بسههههه(داد بلند)
کوک: بسه دیگه خفه شو (کتشو برداشت و رفت و عصبی بود)
جیمین: دختر خوبی تو
یونا: ولم کن (عصبیی)
یونجی: بیا بریم بیرون
یونا:...
جیمین هم تهیونگو یه جوری بلند کرد و پشت یونا و یونجی رفتن بیرون تا برن خونه هاشونو..
ادامه دارد...
فصل ۲
ویو مینسو
دست سوا رو گرفتم و از مهمونی اومدیم بیرون و تاکسی گرفتم میخواستم برم هتل اما هنت اتاقا رزرو شده بود و مجبور بودیم بریم خونه پدر کوک
پایان ویو
پرش به مهمونی
کوک: بابا
پدرکوک: به به چه عجب پسر خودمو دیدم بعد مدت هع
کوک: عاحح..(کلافه)
پدرکوک: خب بگو ببینم چی می خوای چون هیچوقت برای دیدن پدرت نمیای
کوک: امشب خونت میمونم
پدرکوک: خونه من؟ حتمااا(از خداشه مرتیکه)
کوک: هم(سرد) خدافظ (دوستان کوک کلا بعد مینسو به شخصیت سرد و بی احساس تبدیل شده و... یعنی خصومتی با باباش نداره مدلشه که سرد و بی حوصلس)
(بالاخره مهمونی تموم شد و هنه داشتن میرفتن)
جیمین: دوستان پاشید بریم خیلی خوابم میاد
تهیونگ: نه.. نه من هنوز میمونم (مست)
جیمین: تهیونگ یک دقیقه حواسم بهت نبود سه تا شیشیه تموم کردی
یونا: خاک تو سرتون اه
جیمین: حالا تو چته
یونا: هر روز فقط کارتون با اون کوک شده خوردن خوابیدن مست کردن
یونجی: راست میگه جمعش کنین
یونا: حالا انگار من برای مینسو ناراحت نیستم که رفته اونم هی المل میخوره به تهیونگم یاد داده بخدا از دستتون دارم نمیتونم
ویو کوک
مثل همیشه تهیونگ مست کرده بود درسته من یادش دادم و بخاطر من عادت به الکل کرده ولی امشب خیلی زیاده روی کرد و دیدم یونا داره راجب من و مینسو و... بحث میکنه
پایان ویو
کوک: یوناااا
یونا: بفرما چه حلال زادس
کوک: چت شده باز
یونا: چم شده بخاطر تو عوضی (خودت عوضی زنیکه)
مینسو رفت همش تقصیر توعه هیچ میدونی دل تنگی چیه میفهمی از وقتی با اون دختره سلیطه (سومین) و اون دوست دختر قبلیت اومدن تو زندگیش، زندگیش جهنم شد میفهمی جهنم حالا به جای اینکه دنبالش بگردی تهیونگ هم وارد این دیوونه بازیات کردی
کو': بسههههه(داد بلند)
کوک: بسه دیگه خفه شو (کتشو برداشت و رفت و عصبی بود)
جیمین: دختر خوبی تو
یونا: ولم کن (عصبیی)
یونجی: بیا بریم بیرون
یونا:...
جیمین هم تهیونگو یه جوری بلند کرد و پشت یونا و یونجی رفتن بیرون تا برن خونه هاشونو..
ادامه دارد...
۳.۳k
۲۴ فروردین ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.