3
3
و اون شخص کوک بود
بحث سیاسی شده بود
اون قدری که 2 روز درموردش بحث کردیم
سوجین: خیلی خوش گذشت رفتیم رستوران و.......
هه سو : عوی من میخواستم حرف بزنم 😡😡
(جنگ و دعوا)
بی هیونگ : شما دوتا گربه سگ برین کنار خودم میگم( اسکلا)
بعدش ما همه رفتیم با هم تصمیمتونو گرفتیم
رفتیم سفر
منو جین اعضا رو داخل یه ماشین بردیم
از اونور لیسا بقیه اعضا بلک پینگ رو برد
هواسا و سوجین با فیلیکس و بنگ چان هماهنگ کردن که داخل جاده مشکلی پیش بیاد
وقتی وسط جاده بودیم بنگ چان کنار جاده و فیلیکس مثلا دلداریش میداد
رزی اومد ببینه چی شده
بنگ چان گفت که اینجا یه چالس و ماشینش گیر کرده به چاله( خیلی برنامه ریزی سختی بود🗿🗿)
بعدش که ماشین رو در اوردن
فیلیکس گفت خبر خوبی برات دارم رزی چشماتو ببند
+باشه
(جیمینا اومد)
بادکنکی به رزی داد که داخلش حلقه بود✌🏻
و بعدش اعتراف کرد و رزی هم اعتراف کرد و
همه به خوبی خشی به، سفر ادامه دادن و رفتن
پیک نیک
چیه انتظار داشتی بگم به خوبی و خشی زندگی کردن🗿🗿
و اون شخص کوک بود
بحث سیاسی شده بود
اون قدری که 2 روز درموردش بحث کردیم
سوجین: خیلی خوش گذشت رفتیم رستوران و.......
هه سو : عوی من میخواستم حرف بزنم 😡😡
(جنگ و دعوا)
بی هیونگ : شما دوتا گربه سگ برین کنار خودم میگم( اسکلا)
بعدش ما همه رفتیم با هم تصمیمتونو گرفتیم
رفتیم سفر
منو جین اعضا رو داخل یه ماشین بردیم
از اونور لیسا بقیه اعضا بلک پینگ رو برد
هواسا و سوجین با فیلیکس و بنگ چان هماهنگ کردن که داخل جاده مشکلی پیش بیاد
وقتی وسط جاده بودیم بنگ چان کنار جاده و فیلیکس مثلا دلداریش میداد
رزی اومد ببینه چی شده
بنگ چان گفت که اینجا یه چالس و ماشینش گیر کرده به چاله( خیلی برنامه ریزی سختی بود🗿🗿)
بعدش که ماشین رو در اوردن
فیلیکس گفت خبر خوبی برات دارم رزی چشماتو ببند
+باشه
(جیمینا اومد)
بادکنکی به رزی داد که داخلش حلقه بود✌🏻
و بعدش اعتراف کرد و رزی هم اعتراف کرد و
همه به خوبی خشی به، سفر ادامه دادن و رفتن
پیک نیک
چیه انتظار داشتی بگم به خوبی و خشی زندگی کردن🗿🗿
۲.۰k
۲۷ بهمن ۱۴۰۱
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.