کس نیست که افتاده آن زلف دوتا نیست


کس نیست که افتاده آن زلف دوتا نیست
در رهگذر کیست که دامی ز بلا نیست

چون چشم تو دل می‌برد از گوشه نشینان
همراه تو بودن گنه از جانب ما نیست

روی تو مگر آینه لطف الهیست
حقا که چنین است و در این روی و ریا نیست

نرگس طلبد شیوه چشم تو زهی چشم
مسکین خبرش از سر و در دیده حیا نیست

#حافظ‌جان
دیدگاه ها (۲۵)

اگر خود را از قله ی جهان پرت کنم تا از افیون عشق تو رهایی یا...

سخن عشق تو بی آن که برآید به زبانمرنگ رخساره خبر می‌دهد از ح...

‏گفت: به چه کار آمده‌ای؟گفت: تا از تو آسایشی یابم و مؤانستی....

زمستانتهرگز مرانخواهد کشت خیالم می‌تواند هزاران هزا...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط