نفسم فصل شراب است کجایی بی من

نفسم فصل شراب است کجایی بی من؟
حال من باز خراب است کجایی بی من؟

تُف به این سال بد و حال بد و تنهایی
و بهاری که عذاب است کجایی بی من؟

این زمستان بد و موسوم سرما که گذشت
چهره ات پشت حجاب است کجایی بی من؟

برف و کولاک حریفِ دل تنگم که نشد
سینه ام در تب و تاب است کجایی بی من؟

تن من غرق جنون است, از این فاصله ها
و امیدی که سراب است کجایی بی من؟

خونم از درد به جوش آمده , مرگم حتمیست
بخت پوسیده که خواب است کجایی بی من؟

بعد از این فصل بهار است و شب و دلتنگی
نقشِ یک ماه در آب است کجایی بی من؟

و دلم مست از این عطرِ خیالت اینجا
اسم تو باده ای ناب است کجایی بی من؟
دیدگاه ها (۲)

دامنت کوتاه اگر آمد، پشیمانی چرا؟خنده از روی ِ تظاهر، اخم ِ ...

به نگاهی که مرا عاشق خود کرده, قسمبایدامشب به غزلهای نگاهت ب...

باز با دوری خود دل نگرانم کردیمثلِ دیوانه به هر سمت روانم کر...

دست‌هایت روسری را از وسط تا می‌کنداین مثلث در مربــع سخت غوغ...

#غمنامه‌ای‌برای‌طُ...گاهی شعر میخوانم ولی چه سود در خاطرم نم...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط