همه ی هستی مان بود و فنایش کردیم

همه ی هستی مان بـود و فنایش کردیم!
آنچه در پـای تـو ای عشق فدایش کردیم

عمرِ ما نـاب تریـن گـوهرمان بـود و دریغ
صرفِ هر ناسره ی بی سر و پایـش کردیم

دستمان پـاک و درخشان نشد، امّا هر بار
مار شد شاخهٔ خشکی، که عصایش کردیم

درد اینجاست که مارا به دوتا وعده فروخت
آنکـه مـا یـارِ وفـادار، صـدایـش کـردیـم

جای دل،  مقبره ای سوخته پس داد به ما
هرکه یک روز در این سینه خدایش کردیم

حقّمان بـود بـه عـریـانی مان خنده کنند!
حیف ازآن جامه که درعشق قبایش کردیم

#مرتضی_خدمتی

#عاشقانه #ستایش_قلب_سربی
࿇─┅═‎═‎❁‌‎‌‌⊱❤️⊰❁‌‎‌‌═‎═‎┅─࿇
دیدگاه ها (۰)

آمــدي آرامـشِ جـانم شديقبلہ گاهِ عشق و ایمانم شديآمـدي تنهـ...

‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‌فرقی نمی‌کند چه برایم نوشته دوست گیرم ک...

شیرین تر از جانم مرا پرسی که چونی، چونم ای دوست؟جگر پر درد و...

رفتی از چشمم و دل؛ محوِ تماشاست هنوزعکس روی تو در این آیینه ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط