کالین:دوست ات
کالین:دوست ات
کالین :واییی خانم......
ات:😊😊😊😊
کالین تو اینجا چیکار میکنی
ات:دارم با لیست و جنی میرم کره
کالین:پس تونستی به رویات برسی
ات:اوهوم
ات:توچی
کالین :منم میخام دور از خوانواده زندگی کنم
) (کالین :پسر)
کالین ویو
من رو م اون طرف بود و ات رو نمیدیدم
بعد چند دقیقه جسمی رو روی شونم احساس
کردم
ات بود خیلی کیوت خوابیده بود 🙂
من یه حسایی به ات داشتم
ولی نمیتونستم بگم بهش
نمیدونم چرا ولی منم سرم رو روی سر ات
گزاشتم و خوابیدم
چند ساعت بعد
ات ویو
با صدایی بیدار شدم
بعد متوجه شدم رسیدیم کره
با خوشحالی نگاهم رو
به کالین دادام
دیدم اون هنوز خوابه
لپش رو بوسیدم که بلا فاصله
بیدار شد
بعد از اینکه به خودش اومد
از هواپیما بیرون اومدی
من دنبال لیسا و جنی بودم
راستش از اینکه کالین اومد خیلی خوشحالم
چون جنی و لیسا باید توی یک خونه میموندن
و اونجوری من تنها بودم ولی الان کالین اومده......
,۵تا کامنت
کالین :واییی خانم......
ات:😊😊😊😊
کالین تو اینجا چیکار میکنی
ات:دارم با لیست و جنی میرم کره
کالین:پس تونستی به رویات برسی
ات:اوهوم
ات:توچی
کالین :منم میخام دور از خوانواده زندگی کنم
) (کالین :پسر)
کالین ویو
من رو م اون طرف بود و ات رو نمیدیدم
بعد چند دقیقه جسمی رو روی شونم احساس
کردم
ات بود خیلی کیوت خوابیده بود 🙂
من یه حسایی به ات داشتم
ولی نمیتونستم بگم بهش
نمیدونم چرا ولی منم سرم رو روی سر ات
گزاشتم و خوابیدم
چند ساعت بعد
ات ویو
با صدایی بیدار شدم
بعد متوجه شدم رسیدیم کره
با خوشحالی نگاهم رو
به کالین دادام
دیدم اون هنوز خوابه
لپش رو بوسیدم که بلا فاصله
بیدار شد
بعد از اینکه به خودش اومد
از هواپیما بیرون اومدی
من دنبال لیسا و جنی بودم
راستش از اینکه کالین اومد خیلی خوشحالم
چون جنی و لیسا باید توی یک خونه میموندن
و اونجوری من تنها بودم ولی الان کالین اومده......
,۵تا کامنت
۵.۰k
۱۴ فروردین ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.