پارت 3
پارت 3
دوروک تلفن رو جواب داد. دوروک : بله . پلیس : ماشین رو پیدا کردیم و آدم ها رو دستگیر کردیم. دوروک : خداروشکر. خیلی ازتون ممنون خیلی خداحافظ . سوسن : پلیس چی گفت. دوروک : ماشین رو پیدا کردن و آدم ها رو دستگیر کردن. عمر : خداروشکر. بعد از چند دقیقه آیبیکه دید آسیه اومد . آیبیکه : آسیه اومد. دوروک : خوبی. آسیه : خوبم. دوروک : خیلی ترسیدم فکر کردم چیزیت شده. آسیه : نترس باشه تا وقتی تو کنارم هستی چیزیم نمیشه. و همدیگرو بغل کردن. سوسن : به خاطر پیدا شدن آسیه بیاین خونه ما. همه قبول کردند. خونه سوسعم : همه سر میز شام غذا می خورند. عمر : آسیه دوروک. دوروک و آسیه : بله . عمر : کی قراره ازدواج میکنید. برک : عمر راست میگه کی ازدواج میکنید . دوروک : من و آسیه تصمیم گرفتیم 2 سال دیگه ازدواج کنیم. اوگولجان : چی! 2 سال دیگه ازدواج کنید. دوروک :....
دوروک تلفن رو جواب داد. دوروک : بله . پلیس : ماشین رو پیدا کردیم و آدم ها رو دستگیر کردیم. دوروک : خداروشکر. خیلی ازتون ممنون خیلی خداحافظ . سوسن : پلیس چی گفت. دوروک : ماشین رو پیدا کردن و آدم ها رو دستگیر کردن. عمر : خداروشکر. بعد از چند دقیقه آیبیکه دید آسیه اومد . آیبیکه : آسیه اومد. دوروک : خوبی. آسیه : خوبم. دوروک : خیلی ترسیدم فکر کردم چیزیت شده. آسیه : نترس باشه تا وقتی تو کنارم هستی چیزیم نمیشه. و همدیگرو بغل کردن. سوسن : به خاطر پیدا شدن آسیه بیاین خونه ما. همه قبول کردند. خونه سوسعم : همه سر میز شام غذا می خورند. عمر : آسیه دوروک. دوروک و آسیه : بله . عمر : کی قراره ازدواج میکنید. برک : عمر راست میگه کی ازدواج میکنید . دوروک : من و آسیه تصمیم گرفتیم 2 سال دیگه ازدواج کنیم. اوگولجان : چی! 2 سال دیگه ازدواج کنید. دوروک :....
۴.۲k
۲۸ مهر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.