پارت ۲۹
پارت ۲۹
تهیونگ:آفرین...
ا/ت:تو کی هستی؟
تهیونگ:(برق روشن کرد)منم
ا/ت:ا...این کیه؟
تهیونگ:پلیس
ا/ت:چ...چی...م...من
تهیونگ:چیزی شده؟
ا/ت:لطفاً زنگ بزن به پزشک من میترسم
تهیونگ:باشه...
ویو تهیونگ
زنگ زدم پزشک اومد مایعنش کرد و گف خوبه و وقتی پلیسه بهوش اومد رف(من مطمئن نیستم این پلیس بود😂💔)من و ا/ت هم تنها بودیم تو پذیرایی دیگه میخواستم بهش بگم پدر یجیم
تهیونگ:ا/ت
ا/ت:بله؟..
تهیونگ:م...من باید ی چیزی بهت بگم
ا/ت:بگو....
تهیونگ:م...من
ا/ت:تو...؟بگو من دارم میترسم
تهیونگ:اون شب یکی زد تو سرت من بودم
ا/ت:هعی عیبی نداره من الان خوبم
تهیونگ:هوم باشه
ا/ت:میرم بخوابم شب بخیر
تهیونگ:شب بخیر
ذهنم:خاک تو سرت چرا بهش نگفتی الان موقعش بود پسر اهههههه
رفتم تو اتاقم ی لباس راحت تر برداشتم پوشیدم خوابیدم
ویو ا/ت
لباس خوابم کثیف شده بود پس لباس خواب نداشتم رفتم از تهیونگ بگیرم....
شرط ۴ لایک
تهیونگ:آفرین...
ا/ت:تو کی هستی؟
تهیونگ:(برق روشن کرد)منم
ا/ت:ا...این کیه؟
تهیونگ:پلیس
ا/ت:چ...چی...م...من
تهیونگ:چیزی شده؟
ا/ت:لطفاً زنگ بزن به پزشک من میترسم
تهیونگ:باشه...
ویو تهیونگ
زنگ زدم پزشک اومد مایعنش کرد و گف خوبه و وقتی پلیسه بهوش اومد رف(من مطمئن نیستم این پلیس بود😂💔)من و ا/ت هم تنها بودیم تو پذیرایی دیگه میخواستم بهش بگم پدر یجیم
تهیونگ:ا/ت
ا/ت:بله؟..
تهیونگ:م...من باید ی چیزی بهت بگم
ا/ت:بگو....
تهیونگ:م...من
ا/ت:تو...؟بگو من دارم میترسم
تهیونگ:اون شب یکی زد تو سرت من بودم
ا/ت:هعی عیبی نداره من الان خوبم
تهیونگ:هوم باشه
ا/ت:میرم بخوابم شب بخیر
تهیونگ:شب بخیر
ذهنم:خاک تو سرت چرا بهش نگفتی الان موقعش بود پسر اهههههه
رفتم تو اتاقم ی لباس راحت تر برداشتم پوشیدم خوابیدم
ویو ا/ت
لباس خوابم کثیف شده بود پس لباس خواب نداشتم رفتم از تهیونگ بگیرم....
شرط ۴ لایک
۴.۰k
۲۸ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.