پارت ۲۸
پارت ۲۸
تهیونگ:ولی نمیتونم همچین اجازه ای بدم
$:چرا اون وقت؟
تهیونگ:چون خانواده هستن یهو شاید بترسن و فکر کنن اتفاقی افتاده در حالی که من کاری نکردم
$:به هر حال باید خونه چک بشه
تهیونگ:گفتم که همچین اجازه ای نمیدم
$:ما هم از شما اجازه نخواستیم😏
تهیونگ:تا حالا ندیدم ی مامور قانون اینجوری حرف بزنه.....برو تو خونم اگر تونستی چیزی پیدا کنی که هیچ اگر نه برات ی سورپرایز دارم
$:باشه
(ویو ا/ت)
پام خیلی درد میکرد رفتم که باندی چیزی بردارم گشنمم بود بازم با اینکه چند دقیقه پیش خوردم ولی هنوزم گشنم بود رفتم پایین اول از یخچال ی چیزی بردارم که صدایی شنیدم چون تاریک بود نتونستم چیزه زیادی ببینم اما دیدم دو نفر اومدن تو خونه ی شیشه برداشتم زدم تو سر یکیشون که اون یکی گف
شرط ۵ لایک
۳ کامنت
تهیونگ:ولی نمیتونم همچین اجازه ای بدم
$:چرا اون وقت؟
تهیونگ:چون خانواده هستن یهو شاید بترسن و فکر کنن اتفاقی افتاده در حالی که من کاری نکردم
$:به هر حال باید خونه چک بشه
تهیونگ:گفتم که همچین اجازه ای نمیدم
$:ما هم از شما اجازه نخواستیم😏
تهیونگ:تا حالا ندیدم ی مامور قانون اینجوری حرف بزنه.....برو تو خونم اگر تونستی چیزی پیدا کنی که هیچ اگر نه برات ی سورپرایز دارم
$:باشه
(ویو ا/ت)
پام خیلی درد میکرد رفتم که باندی چیزی بردارم گشنمم بود بازم با اینکه چند دقیقه پیش خوردم ولی هنوزم گشنم بود رفتم پایین اول از یخچال ی چیزی بردارم که صدایی شنیدم چون تاریک بود نتونستم چیزه زیادی ببینم اما دیدم دو نفر اومدن تو خونه ی شیشه برداشتم زدم تو سر یکیشون که اون یکی گف
شرط ۵ لایک
۳ کامنت
۲.۱k
۲۷ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.