پارت 8
هانی درست روبه روم بود لعنتی هرکی باشه نمیتونه بهش مقاومت کنه آخه چشمای سیاه موهای بلند لختی که از بالا بسته
آب دهنم رو قورت دادم که گفت
اگه دید زدنت تموم شد دنبالم بیا کار داریم
جین ا آها ب باشه
چی گفتی
چشم
بریم
دنبالش مثل جوجه ها رفتم دوباره رفتیم همون اتاق اینبار اجازه داد بیام داخل گفت در رو ببند
در رو بستم حدودا 5 تا پرونده از کشو درآورد و گذاشت جلوم گفت
اینا رو تا شب مطالعه میکنی
بعد فردا هم میریم تا بیشتر مدرک جمع کنیم آماده باش از اتاق اومدم بیرون خسته بودم برگشتم خونه
جین ویو
اوف حالا منم خستم ها اولش یکم نشستم و مشغول گوشیم شدم اما کمی بعد حوصلم سر رفت و پرونده ها هم وسوسه ام میکردن میخواستم نگاش کنم گوشی رو گذاشتم کنار و یه نگاهی به پرونده انداختم درست مثل فیلم جنایی نگاه کردنش خیلی جالب بود مثل داستانی بود تا آخر خوندم همونجا هم خوابم برد
هانی ویو
صبح ساعت 5 بیدار شدم رفتم دوش گرفتم و اومدم بیرون لباسام رو پوشیدم اول رفتم به سالن ورزشی نگاه کردم سوکجین اونجا نبود یکم عصبانی شدم چون بهش گفته بودم زود بیاد رفتم اتاقم که دیدم روی مبلم خوابش برده در رو بستم بهش نزدیک شدم و کنارش نشستم توی خواب هم چطور میتونست جذاب باشه آه من چم شده باید بیدارش کنم دستم رو بردم سمتش اما نمیتونستم بیدارش کنم پس صداش زدم هی سوکجین بیدار شو چرا اینجا خوابیدی
دیدم یهو بلند شد و منم چون هل شدم افتادم رو مبل
اونم افتاد روم اوضاع کلا یه جوری بود نگاه هامون رو از هم جدا نمیکردیم آخرش که صدای قدم شنیدن زود اونو هل دادم و خودم درست نشستم رئیس بود
آب دهنم رو قورت دادم که گفت
اگه دید زدنت تموم شد دنبالم بیا کار داریم
جین ا آها ب باشه
چی گفتی
چشم
بریم
دنبالش مثل جوجه ها رفتم دوباره رفتیم همون اتاق اینبار اجازه داد بیام داخل گفت در رو ببند
در رو بستم حدودا 5 تا پرونده از کشو درآورد و گذاشت جلوم گفت
اینا رو تا شب مطالعه میکنی
بعد فردا هم میریم تا بیشتر مدرک جمع کنیم آماده باش از اتاق اومدم بیرون خسته بودم برگشتم خونه
جین ویو
اوف حالا منم خستم ها اولش یکم نشستم و مشغول گوشیم شدم اما کمی بعد حوصلم سر رفت و پرونده ها هم وسوسه ام میکردن میخواستم نگاش کنم گوشی رو گذاشتم کنار و یه نگاهی به پرونده انداختم درست مثل فیلم جنایی نگاه کردنش خیلی جالب بود مثل داستانی بود تا آخر خوندم همونجا هم خوابم برد
هانی ویو
صبح ساعت 5 بیدار شدم رفتم دوش گرفتم و اومدم بیرون لباسام رو پوشیدم اول رفتم به سالن ورزشی نگاه کردم سوکجین اونجا نبود یکم عصبانی شدم چون بهش گفته بودم زود بیاد رفتم اتاقم که دیدم روی مبلم خوابش برده در رو بستم بهش نزدیک شدم و کنارش نشستم توی خواب هم چطور میتونست جذاب باشه آه من چم شده باید بیدارش کنم دستم رو بردم سمتش اما نمیتونستم بیدارش کنم پس صداش زدم هی سوکجین بیدار شو چرا اینجا خوابیدی
دیدم یهو بلند شد و منم چون هل شدم افتادم رو مبل
اونم افتاد روم اوضاع کلا یه جوری بود نگاه هامون رو از هم جدا نمیکردیم آخرش که صدای قدم شنیدن زود اونو هل دادم و خودم درست نشستم رئیس بود
۱۹.۴k
۲۱ خرداد ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.