-دیدار دوباره-
-دیدار دوباره-
پارت ۴
بعد اومد و سانزو رو بغل کرد
لونا:آره منظورم همینه ولی نگران نباش سانزو با تو و خواهرت کاری ندارم البته تا وقتی که این راز بینمون بمونه و به خواهرت چیزی نگی
سانزو که سرخ شده بود سرش و تکون داد و بعد گفت...
سانزو:الان تو قدرت جادویی داری؟
لونا:هرچی کمتر از من بدونی کمتر وارد دنیای من میشی
لونا:ولی خب آره یکی از قدرت هام اینه که میتونم شبیه هرکسی بشم یا توی هرسنی که میخوام باشم ولی این سن و بیشتر دوست دارم
سانزو:یکی از قدرت هات؟
لونا:خب آره من قدرت های زیادی دارم ولی بهتره که بهت جیزی نگم
لونا:دوست دارم از تو کوتاه تر باشم و ی سال ازت کوچیکتر باشم
سانزو:برای چی؟
لونا:چون دوست دارم(خونسرد)
سانزو:چیییییی؟!(کمی با داد)
لونا:ههییییسسسس نمیخوای که سنجو بیدار شه؟!(صداش خیلی آرومه)
سانزو:باشه
لونا:من الان عروسک سنجو ام پس هر مدلی که میخواد میتونه منو طراحی کنه
لونا:اون توی ذهنش منو این شکلی فرض کرده و چونکه تو منو پیدا کردی سنجو میخواست که من عاشقت باشم پس الان عاشقتم
پارت ۴
بعد اومد و سانزو رو بغل کرد
لونا:آره منظورم همینه ولی نگران نباش سانزو با تو و خواهرت کاری ندارم البته تا وقتی که این راز بینمون بمونه و به خواهرت چیزی نگی
سانزو که سرخ شده بود سرش و تکون داد و بعد گفت...
سانزو:الان تو قدرت جادویی داری؟
لونا:هرچی کمتر از من بدونی کمتر وارد دنیای من میشی
لونا:ولی خب آره یکی از قدرت هام اینه که میتونم شبیه هرکسی بشم یا توی هرسنی که میخوام باشم ولی این سن و بیشتر دوست دارم
سانزو:یکی از قدرت هات؟
لونا:خب آره من قدرت های زیادی دارم ولی بهتره که بهت جیزی نگم
لونا:دوست دارم از تو کوتاه تر باشم و ی سال ازت کوچیکتر باشم
سانزو:برای چی؟
لونا:چون دوست دارم(خونسرد)
سانزو:چیییییی؟!(کمی با داد)
لونا:ههییییسسسس نمیخوای که سنجو بیدار شه؟!(صداش خیلی آرومه)
سانزو:باشه
لونا:من الان عروسک سنجو ام پس هر مدلی که میخواد میتونه منو طراحی کنه
لونا:اون توی ذهنش منو این شکلی فرض کرده و چونکه تو منو پیدا کردی سنجو میخواست که من عاشقت باشم پس الان عاشقتم
۱۰.۱k
۱۳ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.