آتش و آب و آبرو با هم.هر سه گشتند. در سفر. همراه.عهد کردن
آتش و آب و آبرو با هم.هر سه گشتند. در سفر. همراه.عهد کردند. هر يکى گم شد. با نشانى ز خود. شود پيدا. گفت آتش. به هر کجا دود است. ميتوان يافتن. مرا آنجا. آب گفتا. نشان من پيداست. هر کجا باغ هست و سبزه بيا. آبرو رفت و گوشه اى بگرفت. گريه سر داد. گريه اى جانکاه. آتش آن حال ديد و حيران شد. آب. در لرزه شد. ز سر تا پا. گفتش آتش. که گريه ى تو ز چيست ؟آب گفتا. بگو نشانه چو ماآبرو لحظه اى به خويش آمدديدگان پاک کرد و کرد نگاهگفت. محکم مرا نگه داريدگر شوم گُم نميشوم پيدا✍رهی معیری
۱.۲k
۱۷ تیر ۱۳۹۹