تازی

تازی

عشق بازیچه ی احساس مجازی شده است
و در این شهر پر از مرگِ هوازی شده است

غزلم پر شده از خودکشیِ قافیه ها
مرگ افسار رها کرده و تازی شده است

جای خالی کسی پر شده در خانه ی من
باز در خانه ی من خاطره بازی شده است

با خدایی که حواسش به کسی اصلا نیست-
باوری نیست چرا راز و نیازی شده است؟!

محرمی نیست میان من و تو جز من و تو
در میان من و تو فاش رازی شده است

غیر من واسه ی تو سوژه در این شهر نبود
پشت من حرف که نه، شایعه سازی شده است

کاش، این نیز، یک شایعه ای بیش نبود-
که به معشوقه ی تو دست درازی شده است
#حسین_حیدری"رهگذر"

اثری از مجموعه ی هشتم
مرگبار(فصل اول)


#عاشقانه #عکس_نوشته #هنر_عکاسی
دیدگاه ها (۱)

خالیعمرِ من در گذر است و خودِ من بی خبرمگنج در دستِ خودم بود...

قرنطینهبینِ ایام به تنهاییِ آدینه شدمکلِ هر هفته در آدینه قر...

نــنگــ̅̅م̅̅ـ̅̅ـ̅̅̅̅ج̅̅ـ̅̅ـ̅̅̅̅م̅̅ـ̅̅ـ̅̅و̅̅ع̅̅ـ̅̅ـ̅̅ه ه̅̅ش̅̅...

ننگالهی عشق من اصلا به این دنیا نمی آمدبرای شهوت آدم‌، تن حو...

با توام آااااای ! پدر سوخته بازی کافی ستهی خرابم کنی و باز ب...

در شهر شلوغ و سرد "بی‌رحمی"، مردی میانسال به نام "نوید" زندگ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط