رمان همزاد پارت آخر
رمان همزاد #پارت آخر
#نور
-آدین وایسا..آدین..زشته
پستمو ب درخت تکیه داد و گفت:
-زشته با خانومم تنها باشم!!
-زشت این ک مهمونامونو تنها گذاشتیمو اومدیم اینجا
-نور میدونستی امشب خیلی خوشگل شدی؟
-آدین اصلا ب حرفام گوش میدی؟!
سرشو ب علامت نه تکون داد ک با حرص گفتم:
-آدین بیا بریم
-نوچ نمیخوام
-مگه بچه بازیع بیا
-نچ
-همیشه این نوچ گفتنات رو مخم میرفتو میرع
لبخند شیطونی زد و گفت:
-منم همیشه وقتی میبوسمت وگونه هات سرخ میشه رودوستدارم
وبعد لبامو بوسیدو گفت:
-مرسی ک شدی ضربانم..مرسی ک هستی..مرسی ک با چشمای جنگلیت این قلبو لرزوندیو عاشقش کردی
دماغشو کشیدم و گفتم:
-هی آرد کیک چشمای کی جنگلیع؟؟
با حرص گفت:همش تقسیر اون ماهورع نگاه چی بهت یاد داده
وبعد غم گفت:من نور خجالتی خودمو میخوام
خنده ای کردم ک گفت:
-میخوام ی چیزی بهت بگم
-جانم بگو!
-همه چیز منی..خب؟
-خب..
-همه چیزمو هیچوقت ازم نگیر:)
گونشو بوسیدم و گفتم:
-سه راه بیشتر نداری
دستی ب موهام کشیدو گفت:
-که با من باشی
-که با تو باشم
و باهم گفتیم:
-یا توافق کنیم باهم باشیم:)
پایان
تاریخ ۹۸,5,6
زمان ۱:۵۶
نویسنده Mahshades
*-ازتون ممنونم ک وقت گذاشتین و رمان منو خوندین..
این اولین کارم بود و میدونم کم و کسری های زیادی داره.
امیدوارم بازم در کارهای دیگم یاری کنید..خوشحال میشم ک نظراتونو در مورد رمانم بدونم...یاحق*
#نور
-آدین وایسا..آدین..زشته
پستمو ب درخت تکیه داد و گفت:
-زشته با خانومم تنها باشم!!
-زشت این ک مهمونامونو تنها گذاشتیمو اومدیم اینجا
-نور میدونستی امشب خیلی خوشگل شدی؟
-آدین اصلا ب حرفام گوش میدی؟!
سرشو ب علامت نه تکون داد ک با حرص گفتم:
-آدین بیا بریم
-نوچ نمیخوام
-مگه بچه بازیع بیا
-نچ
-همیشه این نوچ گفتنات رو مخم میرفتو میرع
لبخند شیطونی زد و گفت:
-منم همیشه وقتی میبوسمت وگونه هات سرخ میشه رودوستدارم
وبعد لبامو بوسیدو گفت:
-مرسی ک شدی ضربانم..مرسی ک هستی..مرسی ک با چشمای جنگلیت این قلبو لرزوندیو عاشقش کردی
دماغشو کشیدم و گفتم:
-هی آرد کیک چشمای کی جنگلیع؟؟
با حرص گفت:همش تقسیر اون ماهورع نگاه چی بهت یاد داده
وبعد غم گفت:من نور خجالتی خودمو میخوام
خنده ای کردم ک گفت:
-میخوام ی چیزی بهت بگم
-جانم بگو!
-همه چیز منی..خب؟
-خب..
-همه چیزمو هیچوقت ازم نگیر:)
گونشو بوسیدم و گفتم:
-سه راه بیشتر نداری
دستی ب موهام کشیدو گفت:
-که با من باشی
-که با تو باشم
و باهم گفتیم:
-یا توافق کنیم باهم باشیم:)
پایان
تاریخ ۹۸,5,6
زمان ۱:۵۶
نویسنده Mahshades
*-ازتون ممنونم ک وقت گذاشتین و رمان منو خوندین..
این اولین کارم بود و میدونم کم و کسری های زیادی داره.
امیدوارم بازم در کارهای دیگم یاری کنید..خوشحال میشم ک نظراتونو در مورد رمانم بدونم...یاحق*
۸.۸k
۰۶ مرداد ۱۳۹۸
دیدگاه ها (۳۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.