خوش بحال برگ ها

خوش بحال برگ ها
زیر پاهایت خش خش میکنند
آنجا پاییز است
خوش بحال تو
به فنجان هایت در کافهِ ای که
می روی سلام مرا برسان
راستی شنیده ام موهایت را کوتاه کرده ای دیوانه چطور دلت آمد؟
من عاشق پریشانی موهایت بودم!
راست هست که شبها تا دیر وقت خیابان را قدم میزنی
راستی !شنیدم که بی دلیل میخندی.
تنها کافه نرو
شبها خیابان گردی نکن
صبح ها اخمو ؛تلخ نباش
دیوانه از بیکاری آن موها را قیچی نزن
یک چیز بگویم؟
من در هر حالی به تو فکر میکنم
خوبِ من بهترین بمان
حال من در این فاصلهِ دور به حال تو وابسته ست

#پریناز_ارشد
دیدگاه ها (۱)

#تعبانه#روحی اصبحت وبنکره مشموره صرت مفتاح کل شده الصبر بال...

بدترین اتفاق در پاییز آن است، که کسی برود؛رفتن های پاییز با ...

کافیست همدیگر را دوست بداریم مثل نسیم دم صبحعشق تو تازه متول...

با یک پاییز آمدعاشق شدمسالها گذشت دریک پاییز دیگر رفتزمستان ...

پارت ۷

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط