درخواستی تک پارتی تهیونگ
درخواستی تک پارتی تهیونگ
عشق یک طرفه
~_~_~_~_~_~_~_~_~_~_~_~_~_
دخترک داشت میگفت و میخندید و مینوشید
پسرک بهش زل زده بود و لبخند زیبایی روی لب هاش بود پسرک از روی صندلی بلند شد و به سمت دخترک قدم برداشت
ته: سلام
مینسو(دخترک): باز تویی من دوست ندارم ولم کن چرا نمیفهمی من دارم ازدواج میکنم تمومش کن
ته: اما قرارمون این نبود
مینسو: مو اون موقع هم دوست نداشتم گمشو(داد)
(پسرک با شنیدن های های عشقش قلبش بت درد اومد مینسو فکر میکرد تهیونگ اونو دست ندارت و فقط بخاطر خوشگذرونی و زیباییش میخوادش)
تهیونگ اروم و ناراحت به سمت ماشینش قدم برداشت
روزی عروسی مینسو
کای(دستیار شخصی مینسو) این جعبت برای شماست
مینسو؟ کی اورد؟
کای: پست چی
مینسو با ذوق جعبه رو باز کرد اون فکر میکرد دوستاش براش کادوی اروسی فرستادن
جعبه پر از پولک های سیاه بود پولک هارو کنار زد و با جعبت قرمز و نامه ی کوچکی رو به رو شد (داخل جعبه قرمز انگشتری بود که تهیونگ برای خواستگاری از مینسو خریده بود اما..)
داخل نامه
«مینسو ازدواجت رو بهت تبریک میگم این یه کادوی کوچیکه اما من یت کادوی بزرگ تر برات دارم برای گرفتن اون کادو برو پشت بوم»
مینسو با کنجکاوی بت پشت بوم رفت
تهیونگ: اومدی اینم کادوی بزرگت من جونمو برات میدم و خودسو پرت کرد همه جذ پر خون بود مینسو باورش نمیشد که تهیونگ واقعا اونو دوست داشته تهیونگ دیگه زنده نبود دیکه نفس نمیکشید امروز پایان دردناک تهیونگ بود
چند سال بعد
مینسو:(نفس نفس زدن چون دوییده بود) سلامم تهیونگ نمیزاشتن بیام داخل اما از دستشون فرار کذدم و اومدم خوبی؟ ببین برات گل اوردم و رز های سیاه رو خندان کرد و روی خبر پسرک ریخت
پایان🖤🥲
میدونم چرت شده اخه یکی نیست بگه وقتی بلد نیستی فیک بنویسی و خرابش میکنی چرا فیک مینویسی
عشق یک طرفه
~_~_~_~_~_~_~_~_~_~_~_~_~_
دخترک داشت میگفت و میخندید و مینوشید
پسرک بهش زل زده بود و لبخند زیبایی روی لب هاش بود پسرک از روی صندلی بلند شد و به سمت دخترک قدم برداشت
ته: سلام
مینسو(دخترک): باز تویی من دوست ندارم ولم کن چرا نمیفهمی من دارم ازدواج میکنم تمومش کن
ته: اما قرارمون این نبود
مینسو: مو اون موقع هم دوست نداشتم گمشو(داد)
(پسرک با شنیدن های های عشقش قلبش بت درد اومد مینسو فکر میکرد تهیونگ اونو دست ندارت و فقط بخاطر خوشگذرونی و زیباییش میخوادش)
تهیونگ اروم و ناراحت به سمت ماشینش قدم برداشت
روزی عروسی مینسو
کای(دستیار شخصی مینسو) این جعبت برای شماست
مینسو؟ کی اورد؟
کای: پست چی
مینسو با ذوق جعبه رو باز کرد اون فکر میکرد دوستاش براش کادوی اروسی فرستادن
جعبه پر از پولک های سیاه بود پولک هارو کنار زد و با جعبت قرمز و نامه ی کوچکی رو به رو شد (داخل جعبه قرمز انگشتری بود که تهیونگ برای خواستگاری از مینسو خریده بود اما..)
داخل نامه
«مینسو ازدواجت رو بهت تبریک میگم این یه کادوی کوچیکه اما من یت کادوی بزرگ تر برات دارم برای گرفتن اون کادو برو پشت بوم»
مینسو با کنجکاوی بت پشت بوم رفت
تهیونگ: اومدی اینم کادوی بزرگت من جونمو برات میدم و خودسو پرت کرد همه جذ پر خون بود مینسو باورش نمیشد که تهیونگ واقعا اونو دوست داشته تهیونگ دیگه زنده نبود دیکه نفس نمیکشید امروز پایان دردناک تهیونگ بود
چند سال بعد
مینسو:(نفس نفس زدن چون دوییده بود) سلامم تهیونگ نمیزاشتن بیام داخل اما از دستشون فرار کذدم و اومدم خوبی؟ ببین برات گل اوردم و رز های سیاه رو خندان کرد و روی خبر پسرک ریخت
پایان🖤🥲
میدونم چرت شده اخه یکی نیست بگه وقتی بلد نیستی فیک بنویسی و خرابش میکنی چرا فیک مینویسی
۵.۷k
۰۳ تیر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.