عاشقنامدار رابعه وبکتاش

#عاشق_نامدار رابعه وبکتاش۱
رابعه یگانه دختر کعب امیر بلخ بود. جمال ظاهر و‌ لطف ذوق به هم آمیخته و او را دلبری بی‌همتا ساخته بود. رابعه چنان خوش زبان بود که شعرش از شیرینی لب حکایت می‌کرد. پدر نیز چنان دل بدو بسته بود که آنی از خیالش منصرف نمی‌شد و فکر آیندۀ دختر پیوسته رنجورش می‌داشت. چون مرگش فرا رسید، پسر خود حارث را پیش خواند و دلبند خویش را بدو سپرد و گفت: «چه شهریارانی که رابعه را از من خواستند و من هیچ کس را لایق او نشناختم، اما تو چون کسی را شایستۀ او یافته ی روزگارش را خرم سازی.» پسر گفته‌های پدر را پذیرفت و پس از او بر تخت شاهی نشست و خواهر را چون جان گرامی داشت. اما روزگار بازی دیگری پیش آورد.
روزی حارث به مناسبت جلوس به تخت شاهی جشنی برپا ساخت. بساط عیش در باغ باشکوهی گسترده شد تخت شاه بر ایوان بلندی قرار گرفته. چاکران دورادور وی را گرفته و کمر خدمت بر میان بسته بودند. جوانی دلارا ،نگهبان گنج‌های شاه بود و بکتاش نام داشت رابعه از شکوه جشن خبر یافت به بام قصر آمد تاجشن را به چشم ببیند.ناگهان نگاهش به بکتاش افتاد رابعه که بکتاش را به آن دل‌فروزی دید، آتشی از عشق به جانش افتاد و سراپایش را فراگرفت. از آن پس خواب شب و آرام روز از او رخت بربست دیدگانش چون ابر می‌گریست و دلش چون شمع می‌گداخت. برادر بر بالینش طبیب آورد تا دردش را درمان کند، اما چه سود؟
رابعه دایه‌ای داشت دلسوز زیرک. سرانجام دختر داستان عشق خود را به بکتاش، بر دایه آشکار کرد
باری از دایه خواست که در دم برخیزد و سوی دلبر بشتابد و این داستان را با او در میان بگذارد، به قسمی که رازش بر کسی فاش نشود، و خود برخاست و نامه‌ای نوشت:
الا ای غایب حاضر کجایی به پیش من نه ای آخر کجایی
بیا و چشم و دل را میهمان کن و گرنه تیغ گیر و قصد جان کن....
به هر بکتاش چون نامه را دید از آن لطف طبع و نقش زیبا در عجب ماند و چنان یکباره دل بدو سپرد که گویی سال‌ها آشنای او بوده است. پیغام مهرآمیزی فرستاد و عشق را با عشق پاسخ داد. چون رابعه از زبان دایه به عشق محبوب پی برد، دلشاد گشت. ار آن پس روز و شب با طبع روان غزل‌ها می‌ساخت و به سوی دلبر می‌فرستاد. بکتاش هم پس از خواندن هر شعر عاشق‌تر و دلداده‌تر می‌شد. مدت‌ها گذشت. روزی بکتاش رابعه را در محلی دید و شناخت و همان دم به دامنش آویخت. اما به جای آن که از دلبر نرمی و دلدادگی ببیند با خشونت و سردی روبه روگشت..
دیدگاه ها (۱)

#کتاب_بخونخلاصه کتاب پدرو پاراموخوآن پرثیادو پس از سال‌ها دو...

#بانوان_نامدار فرخ رو پارسا۳۱. فرخ رو پارسا، نخستین وزیر زن...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط