در خیالات خودم

در خیالات خودم,
در زیر بارانی که نیست…
می رسم با تو به خانه،
از خیابانی که نیست…

می نشینی روبرویم،
خستگی در میکنی…
چای می ریزم برایت،
توی فنجانی که نیست…

باز میخندی و میپرسی:
که حالت بهتر است؟!
باز میخندم ، که خیلی،
گرچه ، میدانی که نیست…

شعر می خوانم برایت،
واژه ها گل می کنند!!!
یاس و مریم میگذارم،
توی گلدانی که نیست…

چشم میدوزم به چشمت،
می شود آیا کمی،
دستهایم را بگیری،
بین دستانی که نیست..؟!

وقت رفتن می شود،
با بغض می گویم: نرو...
پشت پایت اشک می ریزم،
روی ایوانی که نیست…

می روی و خانه،
لبریز از نبودت می شود…
باز تنها می شوم،
با یاد مهمانی که نیست...!

بعد تو
این کار هر روز من است!!!
باور این که نباشی،
کار آسانی که نیست...!
دیدگاه ها (۱)

از پیش من هرگز نرو، من بی تو تنها می شومبا حرف هر بیگانه ای،...

دختر:عشقم؟:crying_face:ینی میشه منو و توام ی دختر بیاریم مثه...

⇦پیرِمــــــَـــــرد...⇩ ↻مَرا نَصیحَت نَڪُن↻ ⇦اِشتِبِاه میڪ...

در خیالات خودم در زیر بارانی که نیستمی رسم با تو به خانه از ...

در خیالات خودم در زیر بارانی که نیستمی رسم با تو به خانه،از ...

صحنه,پارت یازدهم

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط