آتش و آب و آبرو با هم

آتش و آب و آبرو با هم
هر سه گشتند در سفر همراه.
عهد کردند هر یکی گم شد
با نشانی ز خود شود پیدا
گفت آتش به هر کجا دود است
میتوان یافتن مرا آنجا
آب گفتا نشان من پیداست
هر کجا باغ هست و سبزه بیا
.
آبرو رفت و گوشه ای بگرفت
گریه سر داد گریه ای جانکاه
آتش آن حال دید و حیران شد
آب در لرزه شد ز سر تا پا
گفتش آتش که گریه ی تو ز چیست
آب گفتا بگو نشانه چو ما
آبرو لحظه ای به خویش آمد
دیدگان پاک کرد و کرد نگاه
گفت محکم مرا نگه دارید
گر شوم گُم نمیشوم پیدا
دیدگاه ها (۱)

❤ ️💛 یک چیزهایی هیچ وقت عادی نمی شود. 💚 بچه دار شدن مثل یک ج...

⭐ ️میگن شبا فرشته ها⭐ ️از آرزوی آدما⭐ ️قصه میگن واسه خدا⭐ ️خ...

💙 🍃

💙 🍃

پدر ناتنی من...part:³⁴𝗝𝗶_𝘆𝘂𝗻𝗴:ولی...حق...من....نمیتونم...حق....

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط