فیک:
فیک:
The girl I bon’t like
پارت13:
سانهی:
خیلی دلمـ براشون تنگ شده بود ــــــــــــ♡ـــــــــــ خعلی دوسشون دارمـــ اونا تنها امیدای زندگی مننـ.... از ت بغلشون اومدمـ بیرون و نگاهی ب خواهر کوچیکمـ کردمـ... چقدر باید ت این زندگیه عوضی زجر بکشهـ... هع... زجرو ک از اولـــــــ زندگیشـ کشیدهـ برایـ خودمـ متاسفـ بودمـــ ک گذاستمـ خواهرم. زجر بکشه واقعا از خودمـ بدمـ میادـ خیلیــــــــــــ....
اچا:
راستش خیلی خوشحال بودمــــ ک برای ی بارمـ ک شده تونستمـ بنگتن رو ببینمـ اونا از اون چیزی ک ت عکسا دیده بودمـ واقعا... خوشگل تر بودنــــــ مخصوصــا جینـ... این اسمـ ت سرمـ اکووو شد.... قلبم لرزیـــــد... نگاهی بهشـ کردمـ واقعنـ ب سانهی حسودیـ میکردمـ کـ جینــ بازوشو گرفتــــ ام... ام.... اون خواهر کوچیکته لامصبه... خرررر... پشتشـ ب من بود... موهای... مشکی پرشـ... ادمو دیونههـ میکرذ... لبمو گزیدمـ و سرمو تکون دادمـ و نگاهی ب سانهی و سانا و رز کردمـ رفتم ارومـ پیشه شونـ جینـ جلویـ اونا وایساده بود و داشت نگاشون میکرد... خواستمـ برمـ جلو ک دستشو گذاشت رو سینمـ نگاهی بهشـ کردمـ ارومـ
گفتـ:
_بزار تنها باشنـــ....
بعد از چنـد ثانیه ک هنوز دستشـ رو سینمـ بـود لپامـ شروعـ ب تغیـیر رنگ کردنـ نگاهی بهم انداختـ وقتی صورتمو دید... خندش.. گرفته بود... و دستشو برداشتـ.... ارومـ لبخند زد...
و منم رفتمـ پیشه سانهی کـ ارومـ گفتـ:
_پسـر ندیدهـ چ سرخ و سفیـدمـ میشهـ... نگاهـ عنتر منـ رو حینـ کراشـ دارمـ پس نگاش نکنـ... ارومـ خندیدمـ... نگاهی ب جینـ کردمـ داشتـ با لبخنـد نگاهمونـ میکـرد... ی نگاهـ ب سانهی کردمو و گفتمـ:
_بریمـ خونه ارع...
می چا رو دیدمـ ت بغل جونا داشت ابغوره میرفتـ منم رفتمـ پیشش ک جونگ کوکـ گفت:
_جیمیـــــــــــــــــــــنــــــــــــــــــ سوسکــــــــــــــــــــ.... پشتــــــــــــ سرتـــــــــ.... جیمینـــــــــ هشت کیلومتری سوسکه پرید هر پنج تا شونـــــــ رفتن پشتـــ نامجونـــــ ــنامجونمـ کفشه شو کنده بود و هی میرفتـ عقبـ راستشــــ منم تا سوسکهــــ رو دیدمــــ ترسیدمــــــ اندازه کف دسته من بود ب جد لی سومانــــــ... می چا همـ عقب عقب میرفت و اب دهنشو قورت داد این وسط همه میرفتن عقب فقط رز مونده بود رفتـ نزدیکـــــــ نامجون و کفشه شو گرفت و اروم نزدیکـ سوسکه شد و اومد تا بزن رو سوسک زد کنارع سوسکــــ و سوسک پرید از رو سر همه پسرا رد شد و رسید ب سر جیمینــــــ و جیمینمـ کلــــ حیاط ویلا رو داشت میدوید تا سوسکه بره و داد و جیغ میزد ک شوگا با داد در خونه رو باز کرد و تا جیمین و دید ک داشت میدوید چشاش اندازه توپ گلف شد و رزان هم دنبال جیمین میدوید تا سوسکه رو بکوشهــــ
The girl I bon’t like
پارت13:
سانهی:
خیلی دلمـ براشون تنگ شده بود ــــــــــــ♡ـــــــــــ خعلی دوسشون دارمـــ اونا تنها امیدای زندگی مننـ.... از ت بغلشون اومدمـ بیرون و نگاهی ب خواهر کوچیکمـ کردمـ... چقدر باید ت این زندگیه عوضی زجر بکشهـ... هع... زجرو ک از اولـــــــ زندگیشـ کشیدهـ برایـ خودمـ متاسفـ بودمـــ ک گذاستمـ خواهرم. زجر بکشه واقعا از خودمـ بدمـ میادـ خیلیــــــــــــ....
اچا:
راستش خیلی خوشحال بودمــــ ک برای ی بارمـ ک شده تونستمـ بنگتن رو ببینمـ اونا از اون چیزی ک ت عکسا دیده بودمـ واقعا... خوشگل تر بودنــــــ مخصوصــا جینـ... این اسمـ ت سرمـ اکووو شد.... قلبم لرزیـــــد... نگاهی بهشـ کردمـ واقعنـ ب سانهی حسودیـ میکردمـ کـ جینــ بازوشو گرفتــــ ام... ام.... اون خواهر کوچیکته لامصبه... خرررر... پشتشـ ب من بود... موهای... مشکی پرشـ... ادمو دیونههـ میکرذ... لبمو گزیدمـ و سرمو تکون دادمـ و نگاهی ب سانهی و سانا و رز کردمـ رفتم ارومـ پیشه شونـ جینـ جلویـ اونا وایساده بود و داشت نگاشون میکرد... خواستمـ برمـ جلو ک دستشو گذاشت رو سینمـ نگاهی بهشـ کردمـ ارومـ
گفتـ:
_بزار تنها باشنـــ....
بعد از چنـد ثانیه ک هنوز دستشـ رو سینمـ بـود لپامـ شروعـ ب تغیـیر رنگ کردنـ نگاهی بهم انداختـ وقتی صورتمو دید... خندش.. گرفته بود... و دستشو برداشتـ.... ارومـ لبخند زد...
و منم رفتمـ پیشه سانهی کـ ارومـ گفتـ:
_پسـر ندیدهـ چ سرخ و سفیـدمـ میشهـ... نگاهـ عنتر منـ رو حینـ کراشـ دارمـ پس نگاش نکنـ... ارومـ خندیدمـ... نگاهی ب جینـ کردمـ داشتـ با لبخنـد نگاهمونـ میکـرد... ی نگاهـ ب سانهی کردمو و گفتمـ:
_بریمـ خونه ارع...
می چا رو دیدمـ ت بغل جونا داشت ابغوره میرفتـ منم رفتمـ پیشش ک جونگ کوکـ گفت:
_جیمیـــــــــــــــــــــنــــــــــــــــــ سوسکــــــــــــــــــــ.... پشتــــــــــــ سرتـــــــــ.... جیمینـــــــــ هشت کیلومتری سوسکه پرید هر پنج تا شونـــــــ رفتن پشتـــ نامجونـــــ ــنامجونمـ کفشه شو کنده بود و هی میرفتـ عقبـ راستشــــ منم تا سوسکهــــ رو دیدمــــ ترسیدمــــــ اندازه کف دسته من بود ب جد لی سومانــــــ... می چا همـ عقب عقب میرفت و اب دهنشو قورت داد این وسط همه میرفتن عقب فقط رز مونده بود رفتـ نزدیکـــــــ نامجون و کفشه شو گرفت و اروم نزدیکـ سوسکه شد و اومد تا بزن رو سوسک زد کنارع سوسکــــ و سوسک پرید از رو سر همه پسرا رد شد و رسید ب سر جیمینــــــ و جیمینمـ کلــــ حیاط ویلا رو داشت میدوید تا سوسکه بره و داد و جیغ میزد ک شوگا با داد در خونه رو باز کرد و تا جیمین و دید ک داشت میدوید چشاش اندازه توپ گلف شد و رزان هم دنبال جیمین میدوید تا سوسکه رو بکوشهــــ
۶.۹k
۱۴ خرداد ۱۳۹۹
دیدگاه ها (۴۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.