Part
Part ¹¹⁴
ا.ت ویو:
بعد از گذشت سه ساعت به خونه رسیدیم..در بزرگ ورودی باز شد و وارد حیاط شدیم..بعد از توقف ماشین در رو باز کردم و از ماشین پایین اومدم..با اینکه زیاد خونه اقای کیم نمونده بودیم ولی دلم برای خونه خودمون تنگ شده بود..با گفتن همون یه کلمه دوباره حس بدم برگشت..لعنتی..
سمت در خونه رفتم و منتظر شدم تهیونگ بیاد تا در رو باز کنه..نگاهی به پارکینگ انداختم..ماشین خاموش بود ولی خبری از تهیونگ نبود..چند قدم رفتم و به لبه پله های رسیدم..اینجوری واضح تر میتونستم پارکینگ رو ببینم..در ماشین باز شد و تهیونگ از ماشین پیاده شد..نفسمو بیرون دادم و چند قدمی که اومده بودم رو برگشتم و دوباره جلوی در ایستادم..تهیونگ با قدم های بلند خودش رو سمت در ورودی رسوند..دستاش توی جیبش بودن..نگاهی بهش انداختم گفتم
ا.ت:میشه..در رو باز کنی؟
تهیونگ دستشو همراه کلید خونه از جیب پالتوش در اورد و سمت در رفت..در رو باز کرد و اجازه داد من اول وارد خونه بشم..بدون هیچ حرفی وارد خونه شدم و مستقیم رفتم سمت پله ها..تک تک پله هارو طی کردم تا به اتاقم رسیدم..در رو باز کردم و وارد اتاق شدم..با قلبی در از درد خودمو به حمام رسوندم..بعد از پر کردن وان حمام با اب گرم لباس هامو دراوردم و سمت وان پر از اب رفتم..با وارد شدن به اون اب گرم کمی حس بهتری پیدا کردم..سرم رو به لبه وان تکیه داده بودم و چشمام هم بسته..میخواستم هرچی داشتم رو برای یک ساعت فراموش کنم تا کمی به خودم بیام و بدونم کجام و چیکار میکنم..نفس هام توی اون هوای پر از بخار سنگین شده بود و قلبم با ضربان بیشتری میزد..احساس کشش داشتم..انگار داشتم جدا میشدم از بدنم..چشمامو باز کردم و دوباره بستم..توان بیرون اومدن رو نداشتم..چشمام سیاهی میرفت..سرم داشت گیج میرفت..با سیاه شدن تمام اطرافم و سر خوردن داخل اب دیگه از هوش رفتم...
تهیونگ ویو:...
ادامه دارد
ا.ت ویو:
بعد از گذشت سه ساعت به خونه رسیدیم..در بزرگ ورودی باز شد و وارد حیاط شدیم..بعد از توقف ماشین در رو باز کردم و از ماشین پایین اومدم..با اینکه زیاد خونه اقای کیم نمونده بودیم ولی دلم برای خونه خودمون تنگ شده بود..با گفتن همون یه کلمه دوباره حس بدم برگشت..لعنتی..
سمت در خونه رفتم و منتظر شدم تهیونگ بیاد تا در رو باز کنه..نگاهی به پارکینگ انداختم..ماشین خاموش بود ولی خبری از تهیونگ نبود..چند قدم رفتم و به لبه پله های رسیدم..اینجوری واضح تر میتونستم پارکینگ رو ببینم..در ماشین باز شد و تهیونگ از ماشین پیاده شد..نفسمو بیرون دادم و چند قدمی که اومده بودم رو برگشتم و دوباره جلوی در ایستادم..تهیونگ با قدم های بلند خودش رو سمت در ورودی رسوند..دستاش توی جیبش بودن..نگاهی بهش انداختم گفتم
ا.ت:میشه..در رو باز کنی؟
تهیونگ دستشو همراه کلید خونه از جیب پالتوش در اورد و سمت در رفت..در رو باز کرد و اجازه داد من اول وارد خونه بشم..بدون هیچ حرفی وارد خونه شدم و مستقیم رفتم سمت پله ها..تک تک پله هارو طی کردم تا به اتاقم رسیدم..در رو باز کردم و وارد اتاق شدم..با قلبی در از درد خودمو به حمام رسوندم..بعد از پر کردن وان حمام با اب گرم لباس هامو دراوردم و سمت وان پر از اب رفتم..با وارد شدن به اون اب گرم کمی حس بهتری پیدا کردم..سرم رو به لبه وان تکیه داده بودم و چشمام هم بسته..میخواستم هرچی داشتم رو برای یک ساعت فراموش کنم تا کمی به خودم بیام و بدونم کجام و چیکار میکنم..نفس هام توی اون هوای پر از بخار سنگین شده بود و قلبم با ضربان بیشتری میزد..احساس کشش داشتم..انگار داشتم جدا میشدم از بدنم..چشمامو باز کردم و دوباره بستم..توان بیرون اومدن رو نداشتم..چشمام سیاهی میرفت..سرم داشت گیج میرفت..با سیاه شدن تمام اطرافم و سر خوردن داخل اب دیگه از هوش رفتم...
تهیونگ ویو:...
ادامه دارد
- ۲۳.۲k
- ۰۸ شهریور ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۶۹)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط