بی تو دیدم زندگی را می توان باور نمود

بی تو دیدم زندگی را می توان باور نمود
می توان شبهای بی پایان خود را سر نمود
بی تو دیدم زندگی جاریست در رگهای عمر ٬
غنچه های روز را هم می توان پر پر نمود ٬
می توان در دود یک سیگار هم زندگی را کشت و سوخت
٬ می توان بی گریه ماند
٬ می توان بی نغمه خواند ٬
می توان در سردی یک آه نیز خاطرات تلخ خود را تازه کرد ٬
با شمارشهای انگشتان دست رنجهای رفته را اندازه کرد
٬ بی تو دیدم قهر نیست ٬
جامهای زهر نیست ٬ تلخی اندوه هست و کوه نیست ٬
تک درخت درد هست و جنگلی انبوه نیست ٬
در فراموشی مطلق می توان آرام خفت ٬
می توان گفت اینکه اندر ماورای پنجره ٬
سالهای رفته مدفون گشته اند ٬ آرزوئی نیست ٬
انتظاری نیست ٬ اعتباری نیست ٬ عشق یاری نیست ٬
باورم هرگز نبود بی تو آیا می توان روز زا هم شام کرد ٬
ماند و با سر کردن روز و شبی زندگی رو هم چنین بد نام کرد ؟! ٬
بی تو دیدم مانده ام ٬ بی تو دیدم زنده ام٬
این منم تنها ٬ تنی و روح خویش ٬
آن تن و روحی که می آزردمش ٬ کز تن دیگر نماند لحظه هائی جدا ٬
از تنی با بوی گرم و آشنا ٬
دیدم آری هر تنی تنهاست در بُعد زمان ٬ در جهان ٬
باورم شد هر تنی را روح و قلب دیگریست٬
قصه پوچی است یک روح و دو تن٬
من نه بودم تو ٬ دریغا ٬ نه تو من ! وای بر من٬
بر دل دیوانه ام ٬ که آنچه باور داشتم از من گریخت٬
رشته های بافته با خون دل از هم گسیخت ٬
آنچه استاد ازل از عشق گفت ٬ عاقبت بر باد رفت ٬
اعتبار عشق از یاد رفت .

"هما میر افشار"
دیدگاه ها (۸)

طلوع باشدیا غروب چه فرقی داردتماشای آفتاب از سر نخلدور و بعی...

من شدیداً بر این باورم که این ملودی زمینی نیستو گویی از دنیا...

به وقت فوتبال با امیر😉😍فقط یه مشکل وجود داشت هر دوتا تیم پرس...

زندگی نسبت به کسی که افسانه ی شخصی اش را دنبال می کند، بخشند...

تا قبل از دیدنت، زندگی‌ام مثل روزهایی خاکستری و بی‌رنگ می‌گذ...

بقای عشق باورم نیست ولی عشق تو پایانم شدرفتی و خاک من آغشته ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط