بازگشت فرمانده
پارت۲
در انتهای سالن مردی پشت میز بزرگی نشسته بود؛ کت مشکی،پیراهن نیمه باز،موهای مرطوب از دوش بعد از تمرین.چشمانش تیره،ارام اما پر از سوال....
جونگکوک بدون اینکه سرشا بالا بیاره گفت
- میبینم که برگشتی فرمانده!
+ماموریت تموم شد مرز امنه..
-امنه؟ یا فقط گزارش امنه؟ چون شنیدم سه نفر از مامور های ما اونجا کشته شدند...دست هم زمان با ورود ارتش.
سکوتی سنگینی بینشان بود.ا.ت به خود لرزید اما سریع خودشا جمع کرد.
+ینی چی چی داری میگی!؟
جونگکوک بلاخره سرش را بلند کرد..و نگاه سنگین و دقیق مثل تیغ به ا.ت انداخت.
-دارم میگم شاید کسی از داخل خودمون بهشون خبر داده....و نیش خندی زد.
-وتو...تو تنها کسی بودی که اونجا بودی همسرم.
در انتهای سالن مردی پشت میز بزرگی نشسته بود؛ کت مشکی،پیراهن نیمه باز،موهای مرطوب از دوش بعد از تمرین.چشمانش تیره،ارام اما پر از سوال....
جونگکوک بدون اینکه سرشا بالا بیاره گفت
- میبینم که برگشتی فرمانده!
+ماموریت تموم شد مرز امنه..
-امنه؟ یا فقط گزارش امنه؟ چون شنیدم سه نفر از مامور های ما اونجا کشته شدند...دست هم زمان با ورود ارتش.
سکوتی سنگینی بینشان بود.ا.ت به خود لرزید اما سریع خودشا جمع کرد.
+ینی چی چی داری میگی!؟
جونگکوک بلاخره سرش را بلند کرد..و نگاه سنگین و دقیق مثل تیغ به ا.ت انداخت.
-دارم میگم شاید کسی از داخل خودمون بهشون خبر داده....و نیش خندی زد.
-وتو...تو تنها کسی بودی که اونجا بودی همسرم.
- ۱.۴k
- ۱۰ آبان ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۴)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط