با تمام وسع خود پیش تو کم می آورم

با تمام وسع خود پیش تو کم می آورم
ای که می دانی و می دانم زیادی از سرم
سکه ام هرچند افتاده ست از رونق ولی
باز هم ناز تو را هر جور باشد می خرم
مانده ام در من چطوری راه پیدا کرده ای
من که یک عمر است مانند اتاقی بی درم
آفت شک از درونم رخت بر بست عاقبت
آمدی گل کرده از نو شاخه های باورم
بی گمان خواب تو را می دیدم آن شب تا سحر
بوی گل برخاست با من هر زمان از بسترم
کوشش بی خود نکن عطرت تو را لو می دهد
هر کجای شهر پنهان می شوی بو می برم
دیدگاه ها (۱)

آستین خیس پیراهنمطعم شورعشق می دهد گریه کجا بود!یادت رفته سف...

برد آرام دلم، یار دلارام کجاست؟آن دلارام که برد از دلم آرام ...

تکه ای یخ عاشق خورشید شد...گفت ای خورشید من، برمن بتاب...بی ...

بگو به عقربه ها موقع دویدن نیستکه شب همیشه برای به سر رسیدن ...

این آخرین بار است که آبادی تمام شهر ها را درون چشم هایت میبی...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط