عجب رسمیه رسم زمونه

عجب رسمیه رسم زمونه
عجب رسمیه رسم زمونه
قصه‌ برگ و باد خزونه
میرن آدما از اونا فقط خاطره‌هاشون به جا می مونه
کجاس اون کوچه ؟
چی شد اون خونه ؟
آدماش کجان ؟
خدا می دونه …
بوته ی یاس بابا جون هنوز
گوشه ی باغچه توی گلدونه
عطرش پیچیده تا هفت تا خونه
خودش کجاهاس ؟
خدا می دونه …
می رن آدما از اونا فقط خاطره هاشون به جا می مونه
تسبیح و مهر بی بی جون هنوز
گوشه ی طاقچه توی ایوونه
خودش کجاهاس ؟ خدا می دونه
خودش کجاهاس ؟ خدا می دونه
می رن آدما از اونا فقط خاطره هاشون به جا می مونه
پرسید زیر لب یکی با حسرت
پرسید زیر لب یکی با حسرت
از ماها بعدا چی یادگاری می خواد بمونه ؟ خدا می دونه
می رن آدما از اونا فقط خاطره هاشون به جا می مونه
می رن آدما از اونا فقط خاطره هاشون به جا می مونه...

1 سال از نبودنت گذشته..
لحظه به لحظه..
خاطره ات باهامون بود.. کاش بودی..
روحت شاد مادربزرگ...
دلم واسه همچیزت تنگ شده..
قدر مادر بزرگ هاااتون بدونید..
روزی میرسه که فقط خاطره اش براتون میمونه..یه دنیاااا حسرت..
narii
دیدگاه ها (۱۱)

nariii

شاید...

ﮐﻼﺱ ﺍﻭﻝ ﯾﺰﺩ ﺑﻮﺩﻡ ﺳﺎﻝ 1340 ،ﻭﺳﻄﺎﯼ ﺳﺎﻝ ﺍﻭﻣﺪﯾﻢ ﺗﻬﺮﺍﻥﯾﻪ ﻣﺪﺭﺳﻪ ﺍﺳ...

رمان انیمه ای هنوز نه چپتر ۲۴

#𝑳𝑶𝑽𝑬_𝑴𝒀_𝑻𝑬𝑨𝑪𝑯𝑬𝑹 𝒑𝒂𝒓𝒕 ²²+خب.... _من مهمونم رو تخت دو نفره می...

چند پارتی جونگوون p۵

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط