دارن یه برجی میسازن با ده هزار تا پنجره

دارن‌ یه‌ بُرجی‌ می‌سازن‌ با ده‌ هزار تا پنجره‌
می‌گن‌ که‌ قدِ برجشون‌ از آسمون‌ بُلن‌تره‌

برای‌ ساختنش‌ هزار هزار درخت‌ُ سر زدن‌
پرنده‌های‌ بی‌درخت‌ از این‌ حوالی‌ پَرزدن‌

می‌گن‌ که‌ این‌ برج‌ِ بلند باعث‌ِ افتخار ماس‌
حیف‌ که‌ کسی نمی‌دونه خونه‌ی افتخار کجاس

باعث‌ِ افتخار تویی‌ دخترِ توی‌ کارخونه‌
که‌ چرخ‌ِ زنده‌موندن‌ُ دستای‌ تو می‌چرخونه‌

باعث‌ِ افتخار تویی‌ سپورِ پیرِ ژنده‌پوش‌
نه‌ این‌ ستون‌ِ سنگی‌ِ لال‌ِ بدون‌ِ چشم‌ُ گوش

ستون‌ِ آسمون‌ خراش‌ ! سایه‌ت‌ُ ننداز رو سَرَم‌
تو شب‌ِ بی‌ ستاره‌ هم‌ ، من‌ از تو آفتابی‌تَرَم‌

یه‌ روز میاد که‌ آدما تو رُ به‌ هم‌ نشون‌ بِدَن‌
به‌ ارتفاعت‌ لقب‌ِ «پایه‌ی‌ آسمون‌» بِدَن‌

اما خودت‌ خوب‌ می‌دونی‌ پایه‌ نداره‌ آسمون‌
اون‌ که‌ زمینی‌ نمی‌شه‌ با حرف‌ِ پوچ‌ِ
دیدگاه ها (۱)

-تنهایی،ارامگاه جاوید من است...

چـــــه آزمـــــون دشـــــواریست...!قـــــلبت را در ســـــمت...

پینوشه نیستمکه نودُ یک ساله بمیرمدر بستری از ابریشم و الماس....

خدایا کفر نمیگویم،پریشانم،چه میخواهی تو از جانم؟!مرا بی آنکه...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط