مرگ چیست؟
مرگ چیست؟
اگر بشود چیزی را با ضدّش معرفی کرد باید گفت که: مرگ پایان زندگی دنیوی است. این تعریف در عین سادگی، واقعیترین تعریف مرگ است. به هر حال این زندگی، یعنی زندگی دنیوی با مرگ به پایان میرسد. مرگ به همه مسئولیّتها، تلاشها، آرزوها و هدفهای دنیوی انسان پایان میبخشد.

بیم مرگ
ترس از مرگ، کاملاً طبیعی است. چنان که عشق و دلبستگی به زندگی کاملاً طبیعی است. از هر چه بترسیم به خاطر آن است که به کمالات زندگی زیان دارد و یا اصل حیات و زندگی ما را تهدید میکند. ما از شکستها، بدبختیها، فقر، جهل و بیماریها بیمناکیم برای این که با وجود نواقص و کاستی در زندگی و وسایل و اندامهای خود، حالت طبیعی زندگی را از دست میدهیم. یعنی اگر چه اصل زندگی را داریم امّا بیماری، شکست و ضعف و نقص، فعالیت حیاتی را با مشکل روبرو ساخته، ما را از بهرهمندی کامل از ثمرات و لذایذ زندگی محروم میسازد.

امّا این کاستیها و بیماریها وقتی مخوف و خطرناک جلوه میکنند که ما را در معرض مرگ قرار بدهند! برای انسان بیماری، بهتر از مرگ است. برای این که بیماری اصل حیات را قطع نمیکند و تا ریشه در آب باشد امید ثمری هست. امّا اگر به مرگ بیانجامد چون ریشه زندگی را قطع میکند خطرناکتر و ترسناکتر میگردد.
علل ترس از مرگ
عشق به زندگی
دست نیافتن به آرزوها و اهداف
کیفیت مرگ
حوادث پس از مرگ
نگرانی از نقص و کمبود عمل.
کثرت گناه
بیم از مرگ بیفضیلت
بیم از مرگ پیش از توبه
شوق مرگ
اگر مرگ محمل انتقال از دنیای متغیّر و فانی به جهان ثابت و باقی است، پس چرا بیصبرانه در انتظارش نباشیم. ما این دنیا را وقتی دوست میداشتیم که از دنیای برتر و بهتری خبر نداشتیم
«به پیشواز مرگ بشتابید! مرگی که اگر فرار بکنید شما را در مییابد، و گر بر جای خودمانید باز هم به سراغتان میآید. و اگر فراموشش کنید، او شما را از یاد نمیبرد.»
در قرآن کریم آرزوی مرگ نشان عشق انسان به خدا است. انسان وقتی واقعا مشتاق مرگ میگردد که بهیقین دریابد که او گر چه در این جهان خاکی پدید آمده است؛ امّا از این جهان نبوده و به جهان دیگری تعلق دارد. و چنین کسی در حقیقت به قول مولا علی علیهالسلام : «پیش از آن که بدن از این جهان خاکی جدا شده باشد، به جان و دل از این خاکدان پرواز کرده است.»
حقیقت زندگی از منظر مرگ
، مرگ را از زندگی جدا نمیداند. آن که مرگ را نشناس در حقیقت زندگی را نمیشناسد. و کسی که زندگی را بشناسد، مرگ را نیز در حد توان شناخته است
امام حسین علیه السلام به پیروان خود توصیه می کنند در سرگذشت دیگران که پیش از این در دنیا بودند و در رفاه و آسایش زندگی می کردند تأمل کنند و همواره به یاد مرگ باشند چرا که این کار انسان را از گناه باز می دارد. آن حضرت می فرمایند: «ای فرزند آدم، کمی اندیشه کن و به خطاب به نفس خود بگو: پادشاهان و صاحبان دنیا و جهان داران گذشته کجایند؟ آنهایی که شهرها بنا کردند و نهرها را جاری کردند و… و سرانجام با بی میلی از همه آنها جدا شده، از دنیا رفتند و همه را برای دیگران به ارث گذاشتند. ما هم روزی مثل آنها همه چیز را به دیگران وا گذاشته، به آنها خواهیم پیوست. ای فرزند آدم، هنگامی را به یاد آور که با مرگ دست و پنجه نرم می کنی و در قبر پهلو به زمین می گذاری و در پیشگاه خدا تمام اعضای بدنت علیه تو گواهی خواهند داد و رازهای پنهان آشکار شده، ترازوهای عدالت برقرار می شود».

سخنان دیگر در رابطه با مرگ
نه مرگ آنقدر ترسناک است و نه زندگی آنقدر شیرین که انسان بخاطرش شرافتش را زیر پا بگذارد، حضرت علی (ع)
مرگ ترس ندارد، زیرا خوابی آرام است که خیالات آشفته در آن وجود ندارد.(سقراط)
از مرگ نترسید که تلخی آن، از ترس از آن است.(سقراط)
باید الگوها و نمونههایی که انسان را از مرگ به هراس میاندازد، به دور انداخت.(افلاطون)
صبور باشید ای بزرگ زادگان! زیرا مرگ جز پلی که شما را از رنج و بدبختی به سوی بهشت و نعمت جاویدان عبور میدهد نیست، کدام یک از شما خوش ندارد که از زندانی به قصری برده شود
اگر بشود چیزی را با ضدّش معرفی کرد باید گفت که: مرگ پایان زندگی دنیوی است. این تعریف در عین سادگی، واقعیترین تعریف مرگ است. به هر حال این زندگی، یعنی زندگی دنیوی با مرگ به پایان میرسد. مرگ به همه مسئولیّتها، تلاشها، آرزوها و هدفهای دنیوی انسان پایان میبخشد.

بیم مرگ
ترس از مرگ، کاملاً طبیعی است. چنان که عشق و دلبستگی به زندگی کاملاً طبیعی است. از هر چه بترسیم به خاطر آن است که به کمالات زندگی زیان دارد و یا اصل حیات و زندگی ما را تهدید میکند. ما از شکستها، بدبختیها، فقر، جهل و بیماریها بیمناکیم برای این که با وجود نواقص و کاستی در زندگی و وسایل و اندامهای خود، حالت طبیعی زندگی را از دست میدهیم. یعنی اگر چه اصل زندگی را داریم امّا بیماری، شکست و ضعف و نقص، فعالیت حیاتی را با مشکل روبرو ساخته، ما را از بهرهمندی کامل از ثمرات و لذایذ زندگی محروم میسازد.

امّا این کاستیها و بیماریها وقتی مخوف و خطرناک جلوه میکنند که ما را در معرض مرگ قرار بدهند! برای انسان بیماری، بهتر از مرگ است. برای این که بیماری اصل حیات را قطع نمیکند و تا ریشه در آب باشد امید ثمری هست. امّا اگر به مرگ بیانجامد چون ریشه زندگی را قطع میکند خطرناکتر و ترسناکتر میگردد.
علل ترس از مرگ
عشق به زندگی
دست نیافتن به آرزوها و اهداف
کیفیت مرگ
حوادث پس از مرگ
نگرانی از نقص و کمبود عمل.
کثرت گناه
بیم از مرگ بیفضیلت
بیم از مرگ پیش از توبه
شوق مرگ
اگر مرگ محمل انتقال از دنیای متغیّر و فانی به جهان ثابت و باقی است، پس چرا بیصبرانه در انتظارش نباشیم. ما این دنیا را وقتی دوست میداشتیم که از دنیای برتر و بهتری خبر نداشتیم
«به پیشواز مرگ بشتابید! مرگی که اگر فرار بکنید شما را در مییابد، و گر بر جای خودمانید باز هم به سراغتان میآید. و اگر فراموشش کنید، او شما را از یاد نمیبرد.»
در قرآن کریم آرزوی مرگ نشان عشق انسان به خدا است. انسان وقتی واقعا مشتاق مرگ میگردد که بهیقین دریابد که او گر چه در این جهان خاکی پدید آمده است؛ امّا از این جهان نبوده و به جهان دیگری تعلق دارد. و چنین کسی در حقیقت به قول مولا علی علیهالسلام : «پیش از آن که بدن از این جهان خاکی جدا شده باشد، به جان و دل از این خاکدان پرواز کرده است.»
حقیقت زندگی از منظر مرگ
، مرگ را از زندگی جدا نمیداند. آن که مرگ را نشناس در حقیقت زندگی را نمیشناسد. و کسی که زندگی را بشناسد، مرگ را نیز در حد توان شناخته است
امام حسین علیه السلام به پیروان خود توصیه می کنند در سرگذشت دیگران که پیش از این در دنیا بودند و در رفاه و آسایش زندگی می کردند تأمل کنند و همواره به یاد مرگ باشند چرا که این کار انسان را از گناه باز می دارد. آن حضرت می فرمایند: «ای فرزند آدم، کمی اندیشه کن و به خطاب به نفس خود بگو: پادشاهان و صاحبان دنیا و جهان داران گذشته کجایند؟ آنهایی که شهرها بنا کردند و نهرها را جاری کردند و… و سرانجام با بی میلی از همه آنها جدا شده، از دنیا رفتند و همه را برای دیگران به ارث گذاشتند. ما هم روزی مثل آنها همه چیز را به دیگران وا گذاشته، به آنها خواهیم پیوست. ای فرزند آدم، هنگامی را به یاد آور که با مرگ دست و پنجه نرم می کنی و در قبر پهلو به زمین می گذاری و در پیشگاه خدا تمام اعضای بدنت علیه تو گواهی خواهند داد و رازهای پنهان آشکار شده، ترازوهای عدالت برقرار می شود».

سخنان دیگر در رابطه با مرگ
نه مرگ آنقدر ترسناک است و نه زندگی آنقدر شیرین که انسان بخاطرش شرافتش را زیر پا بگذارد، حضرت علی (ع)
مرگ ترس ندارد، زیرا خوابی آرام است که خیالات آشفته در آن وجود ندارد.(سقراط)
از مرگ نترسید که تلخی آن، از ترس از آن است.(سقراط)
باید الگوها و نمونههایی که انسان را از مرگ به هراس میاندازد، به دور انداخت.(افلاطون)
صبور باشید ای بزرگ زادگان! زیرا مرگ جز پلی که شما را از رنج و بدبختی به سوی بهشت و نعمت جاویدان عبور میدهد نیست، کدام یک از شما خوش ندارد که از زندانی به قصری برده شود
۱۰.۳k
۰۶ فروردین ۱۳۹۷
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.