رو سینه و جیب پیراهنش نوشته بود

رو سینه و جیب پیراهنش نوشته بود:

" آنقدر غمت به جان پذیرم حسین
تا عاقبت قبر تو را به بر بگیرم حسین "

بهش گفتند: #محمد چرا این شعر رو روی سینه ات نوشتی؟
گفت: میخوام اگه که قراره #شهید بشم تیر از دشمن درست بیاد بخوره وسط این شعر وسط سینه و قلبم...

بعد از عملیات والفجر هشت بچه ها دنبال محمد می گشتند تا اینکه خبر اومد #محمد به #شهادت رسید درست تیر خورده بود وسط این شعر...

#شهید_محمد_مصطفی‌پور
#خاکیان_خدایی
دیدگاه ها (۳)

هی نگاهت بکنم ، گم بشوم در چشمتگم شدن در شبِ چشمان تو پیدا ش...

نگاه شهــداحاڪی از این است که بعدِ شان چه ڪرده ایم؟دیگر شرمن...

صدای خنده های توافتادن تکه های یخ استدر لیوان بهار نارنجبخند...

چو گــفتند از ولایـت دست برداربه میخ در نوشتم روی دیوار:الهـ...

معشوقه دشمن P²⁵اینو فهمیده بود که هیونا هم از گفتن اتفاق رخ ...

🔻۱۷ آبان ماه ۱۴۰۰،یک خبر تیتر اول تموم استوری ها شده بود ، ب...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط