من آماده ام. آماده برای متوقف کردن ساعت ها و خواباندن خاط
من آماده ام. آماده برای متوقف کردن ساعت ها و خواباندن خاطرات. برای کندن نقاب لبخند های کم رنگ. برای داشتن تمام زندگی ام بدون تو، تمام زندگی ام بدون من. برای چشم بستن روی نگاه آینه و گوش بستن روی صدای باران. آماده ام برای غریب شدن و غریبه دیدن. برای عبور از کنار موج موج دلتنگی و ابر ابر بغض گلوگیر. که فاتحه ای بخوانم برای تمام آرزو هایی که بی سوال و بی گناه در هوایت بی نفس شدند. همه ی این ها یعنی دوستم نداشته باشی، دوستت نداشته باشم و آب هم از آب تکان نخورد. اما دروغ چرا، تکان می خورد. در قلب من تکان می خورد. در قلب لب پر شده ی بی درمانم. که می گیرد از این همه نبودن تلمبار شده ات در خانه. وقتی بی قراری ام را ساعت ها قدم می زنم، وقتی پایم می لرزد، انگار که لبه ی زندگی بایستم و از ارتفاع این همه سال به پایین نگاه کنم. وقتی دست خودم را می گیرم و به خودم دلداری می دهم که کمی صبر، کمی امید، شاید معجزه ای. قانون تو همیشه همین بوده. باید رهایت کنم تا شاید تکه تکه ی دلت را از گوشه گوشه ی خاطراتت جمع کنی و بیاوری که برایت بند بزنم. شاید دور بمانی و از دور ببینی و به یاد بیاوری که تو یک عمر رویا به من بدهکاری....
برچسبها: متن خوانی, رادیو هفت
برچسبها: متن خوانی, رادیو هفت
۵۳.۶k
۰۴ بهمن ۱۳۹۸
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.