♥️🖤عشق ابدی ♥️🖤
♥️🖤عشق ابدی ♥️🖤
صبح شد ازخواب بیدار شدم دیدم
انور خوابه رفتم لباسمو عوض
کردم یه لباس کوتاه مشکی و
کفش مشکی پوشیدم و موهامو
لخت کردم و رفتم یه ارایش ملایم
کردم و از پله ها رفتم پایین و
صبحونه اماده کردم و بعد چند مین اقا انور اومدن
انور:سلام خوبی؟یازگی:بله مرسی اقا انور صبحونتون امادس انور:اوکی راستی
خوشگل شدی
یازگی:ممنونم چیزی نمیخواین
انور:نه بیا بشین
یازگی:نه ممنونم انور:بدو ببین
چقدر ضعیف شدی یازگی:چشم
رفتم نشستم یه لقمه خوردمو پاشدیم تا بریم سوار ماشین شدیم و حرکت کردیم به سمت شرکت و بعد چندمین رسیدیم و پیاده شدیم و رفتیم داخل اقا انور رفت تو اتاق خودش منم تو اتاق خودم.
انور#
کارم تموم شد تقریبا ساعت
۱۰شب بود پاشدم و رفتم
تو اتاق یازگی انور:چکار میکنی؟؟یازگی:هیچی داشتم این....انور:هیسسسس پاشو بریم یازگی:کجا من کار دارم انور:بزار بعدا انجام میدی وقت کاری تموم شده یازگی:اخ ببخشید حواسم به ساعت نبود اره بریم خونه دیگه انور:نه خونه نمیریم یازگی:پس کجا.....انور:میریم کلوپ یکم برقصیم یازگی:اما فردا کار داریم خسته میشیم
انور:نمیشیم چون فردا تعطیله یازگی:وای اره اوف باشه پس برسونم خونه خودم اماده بشم انور:باشه بدو بریم رفتیم بعد چندمین رسیدیم در خونه یازگی یازگی:خب بیا داخل بشین تا اماده بشم. انور:باشه رفتیم داخل یه خونه کوچیک اما خوشگل داشتن انور:تو تنها زندگی میکنی یازگی:اره خب بزار تو ماشین توضیح میدم انور:ااره برو لباس بپوش
یازگی:باش رفتم تو اتاقم تموم لباسام تکراری بود به جز یکیش که خیلی تو چشم بود لباسم مشکی کوتاه اکلیلی بود پوشیدمش موهامو فر کردم و باز گزاشتم یه ارایش پر رنگ کردم و رژ قرمز زدم و کفش مشکی پاشنه بلند پوشیدم و رفتم پایین انور:اووووو چقدر خوشگل شدی خانومم یعنی...یازگی:ممنونم انور:بفرما و رفتیم بیرون و سوار ماشین شدیم و بعد چندمین رسیدیم.
صبح شد ازخواب بیدار شدم دیدم
انور خوابه رفتم لباسمو عوض
کردم یه لباس کوتاه مشکی و
کفش مشکی پوشیدم و موهامو
لخت کردم و رفتم یه ارایش ملایم
کردم و از پله ها رفتم پایین و
صبحونه اماده کردم و بعد چند مین اقا انور اومدن
انور:سلام خوبی؟یازگی:بله مرسی اقا انور صبحونتون امادس انور:اوکی راستی
خوشگل شدی
یازگی:ممنونم چیزی نمیخواین
انور:نه بیا بشین
یازگی:نه ممنونم انور:بدو ببین
چقدر ضعیف شدی یازگی:چشم
رفتم نشستم یه لقمه خوردمو پاشدیم تا بریم سوار ماشین شدیم و حرکت کردیم به سمت شرکت و بعد چندمین رسیدیم و پیاده شدیم و رفتیم داخل اقا انور رفت تو اتاق خودش منم تو اتاق خودم.
انور#
کارم تموم شد تقریبا ساعت
۱۰شب بود پاشدم و رفتم
تو اتاق یازگی انور:چکار میکنی؟؟یازگی:هیچی داشتم این....انور:هیسسسس پاشو بریم یازگی:کجا من کار دارم انور:بزار بعدا انجام میدی وقت کاری تموم شده یازگی:اخ ببخشید حواسم به ساعت نبود اره بریم خونه دیگه انور:نه خونه نمیریم یازگی:پس کجا.....انور:میریم کلوپ یکم برقصیم یازگی:اما فردا کار داریم خسته میشیم
انور:نمیشیم چون فردا تعطیله یازگی:وای اره اوف باشه پس برسونم خونه خودم اماده بشم انور:باشه بدو بریم رفتیم بعد چندمین رسیدیم در خونه یازگی یازگی:خب بیا داخل بشین تا اماده بشم. انور:باشه رفتیم داخل یه خونه کوچیک اما خوشگل داشتن انور:تو تنها زندگی میکنی یازگی:اره خب بزار تو ماشین توضیح میدم انور:ااره برو لباس بپوش
یازگی:باش رفتم تو اتاقم تموم لباسام تکراری بود به جز یکیش که خیلی تو چشم بود لباسم مشکی کوتاه اکلیلی بود پوشیدمش موهامو فر کردم و باز گزاشتم یه ارایش پر رنگ کردم و رژ قرمز زدم و کفش مشکی پاشنه بلند پوشیدم و رفتم پایین انور:اووووو چقدر خوشگل شدی خانومم یعنی...یازگی:ممنونم انور:بفرما و رفتیم بیرون و سوار ماشین شدیم و بعد چندمین رسیدیم.
۵.۰k
۲۷ اسفند ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.