میگم: پاییز اگه خواننده بود صداش عین صدای بنان بود
میگم: پاییز اگه خواننده بود صداش عین صدای بنان بود
وقتی که با اوجِ غمِ توو صداش میگه
"ای الهه ی ناز
با غم من بساز..."
-میگه: چقدر ملتمسانه و غریبانه
+میگم: یا اگه میخواست دکلمه بخونه صداش عین صدای خسرو شکیبایی بود. اونجا که با یه طعنه تلخی میگه
"حال همه ما خوب است
اما تو باور نکن"
-میگه: چقدر صبور و دلتنگ
+میگم: پاییز اگه دختر بود میشد آنه شرلی...
اینبار اون میپره وسط کلامم و -میگه: وقتی با موهای قرمز نارنجی بافته شدش، لا به لای تکرار غریبانه روزهاش حقیقت رو جست و جو میکنه
لبخند میزنم و لبخند میزنه
میگم پاییز اگه شاعر بود حتما میشد هوشنگ ابتهاج
که با یه حال دیوونه ای میگه
"چه مبارک است این غم که تو در دلم نهادی"
-میگه: چقدر اسیر، عاشقانه اما تلخ
+میگم: پاییز اگه نقاش بود حتما میشد ونگوگِ بدون گوش
گوشی که یه هدیه خاص بود به راشل
-هیجان زده میگه: چقدر خاص و دیوونه
+میگم: آره جونم... خلاصه که پاییز یه آدم ترک شده و تنهاست که هنوزم مهربونه
-میگه: مگه آدمای تنها مهربون نیستن؟
+میگم: چرا خب هستن... تو میدونی چقدر سخته یه طرفه مهربون باشی؟
ببین موهامو سفید شدن
-میگه: یعنی تو هم یه طرفه عاشقی؟
+میگم: راستی پاییز اگه نویسنده بود حتما میشد من،
وقتی که ذره ذره وجودمو می دمم توو کلمه ها تا بشه عمیق تر نفس کشید... دستشو میزنه زیر چونش، زل میزنه به کاغذ مچاله شده رو میز و میگه: چقدر پاییز وار تنهایی...
وقتی که با اوجِ غمِ توو صداش میگه
"ای الهه ی ناز
با غم من بساز..."
-میگه: چقدر ملتمسانه و غریبانه
+میگم: یا اگه میخواست دکلمه بخونه صداش عین صدای خسرو شکیبایی بود. اونجا که با یه طعنه تلخی میگه
"حال همه ما خوب است
اما تو باور نکن"
-میگه: چقدر صبور و دلتنگ
+میگم: پاییز اگه دختر بود میشد آنه شرلی...
اینبار اون میپره وسط کلامم و -میگه: وقتی با موهای قرمز نارنجی بافته شدش، لا به لای تکرار غریبانه روزهاش حقیقت رو جست و جو میکنه
لبخند میزنم و لبخند میزنه
میگم پاییز اگه شاعر بود حتما میشد هوشنگ ابتهاج
که با یه حال دیوونه ای میگه
"چه مبارک است این غم که تو در دلم نهادی"
-میگه: چقدر اسیر، عاشقانه اما تلخ
+میگم: پاییز اگه نقاش بود حتما میشد ونگوگِ بدون گوش
گوشی که یه هدیه خاص بود به راشل
-هیجان زده میگه: چقدر خاص و دیوونه
+میگم: آره جونم... خلاصه که پاییز یه آدم ترک شده و تنهاست که هنوزم مهربونه
-میگه: مگه آدمای تنها مهربون نیستن؟
+میگم: چرا خب هستن... تو میدونی چقدر سخته یه طرفه مهربون باشی؟
ببین موهامو سفید شدن
-میگه: یعنی تو هم یه طرفه عاشقی؟
+میگم: راستی پاییز اگه نویسنده بود حتما میشد من،
وقتی که ذره ذره وجودمو می دمم توو کلمه ها تا بشه عمیق تر نفس کشید... دستشو میزنه زیر چونش، زل میزنه به کاغذ مچاله شده رو میز و میگه: چقدر پاییز وار تنهایی...
۲۲.۱k
۲۷ مهر ۱۴۰۱