آمدی روبرویم نشستی

آمدی روبرویم نشستی
حرف های زیادی برای گفتن داشتم،
اینکه سالها دوست داشتنت روی طاقچه انتظار قد کشیده!
اینکه چقدر آمدنت را توی خواب در آغوش کشیده بودم!
اینکه...
اما
چمدانی که توی دستهایت نبود
و دلی که برای من جایی نداشت
حرفهایم را توی گلو به زنجیر کشیدند...
آمدنت شبیه رفتن،
شبیه هیچوقت نیامدن
شبیه یک پس لرزه به من خیره می شود
آمدنت فقط آمده،
تا خیالش
از آوار شدن دوست داشتن هایم راحت شود...
خیالت تخت بی کسی هایم باشد
 همینکه بروی خودم،
جنازه ام را زیر سالها دوست داشتن چال می کنم...
دیدگاه ها (۶۲)

‍ دست‌ها مال تو بودندبازوها مال تو بودند#اما_تو_خود_آنجا_نبو...

‍ بگذار بگویند مغرور استبگذار بگویند چشم به نگاهِ هیچکس نمی ...

‍ #محبوبمتو باید باشی‌ بگذار بگویند ما دیوانه ایمبگذار بگوئی...

‍ من نیز سکوت می کنم با عشقی که در دلم نهفته می شنوی نه ؟ سک...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط