آمدی روبرویم نشستی
آمدی روبرویم نشستی
حرف های زیادی برای گفتن داشتم،
اینکه سالها دوست داشتنت روی طاقچه انتظار قد کشیده!
اینکه چقدر آمدنت را توی خواب در آغوش کشیده بودم!
اینکه...
اما
چمدانی که توی دستهایت نبود
و دلی که برای من جایی نداشت
حرفهایم را توی گلو به زنجیر کشیدند...
آمدنت شبیه رفتن،
شبیه هیچوقت نیامدن
شبیه یک پس لرزه به من خیره می شود
آمدنت فقط آمده،
تا خیالش
از آوار شدن دوست داشتن هایم راحت شود...
خیالت تخت بی کسی هایم باشد
همینکه بروی خودم،
جنازه ام را زیر سالها دوست داشتن چال می کنم...
حرف های زیادی برای گفتن داشتم،
اینکه سالها دوست داشتنت روی طاقچه انتظار قد کشیده!
اینکه چقدر آمدنت را توی خواب در آغوش کشیده بودم!
اینکه...
اما
چمدانی که توی دستهایت نبود
و دلی که برای من جایی نداشت
حرفهایم را توی گلو به زنجیر کشیدند...
آمدنت شبیه رفتن،
شبیه هیچوقت نیامدن
شبیه یک پس لرزه به من خیره می شود
آمدنت فقط آمده،
تا خیالش
از آوار شدن دوست داشتن هایم راحت شود...
خیالت تخت بی کسی هایم باشد
همینکه بروی خودم،
جنازه ام را زیر سالها دوست داشتن چال می کنم...
۱۲۸
۰۵ اسفند ۱۳۹۵
دیدگاه ها (۶۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.