کوک ویو
کوک ویو
در حال بوسیدنش بودم و لم*سش می کردم ک هلم داد
+کوک من دیگه نمی تونم بخاطر کاری ک کردی بر گردن پیشت ن هیچ وقت
-م.... من متاسفم ن..... نمی خواستم
+بزار با ی سوال این مشکلو حل کنیم
خانواده ی من برمیگردن؟؟؟؟(داد)
-من .........
+ت چی ها ب خیر از اینکه یک سال پیش منو دزدیدی ب غیر از اینکه یک ماه پیش بزور همسرت شدم ب غیر از اینکه خانوادمو کشتی دیگه چی می خوای( داد)
-لعنتی بعد رفتنت می فهمی من افسرده شدم بخاطر افسردگیم انسان شدم و چون دوستامم ناراحتم بودن زیاد اونا هم انسان شدن می فهمی( داد)
+چ.... چی؟؟!!( تعجب کرده)
-اره من ب تو خیلی وابسته شدم جوری ک خودمم نمی فهمم( سرد)
+من متاسفم.....
ببرینشون( داد)
داشتن منو می بردن ک نگاهم ب ات افتاد انگار داشت گریه می کرد موهاش ت صورتش پخش بود و ی پاش ب دیوار
ات ویو
نمی دونستم این بلا ها سرش اومده من چی کار کردم؟! ولی خب این جوری بی حساب می شیم بغض داشت گلومو چنگ می زد
بغضم ترکید
پامو زدم ب دیوار و سرمو اوردم پایین و گریه کردم ولی اونقدر ب صدا ک اصلن فکر می کنی فقط سرم پایینه
همین ک در بسته شد افتادم رو زمین پاهامو بغل کردم و اشک ریختم
+دیگه نمی تونم برگردم پیشش( با صدای گرفته)
چند روز بعد
جین ویو
ت این چند روز خیلی سعی کردیم فرار کنیم ولی همش گیر می افتادیم ولی اینجا هم اونقدرا بد نبود غذا می دادن چیزای لازممون رو فراهم می کردن انگار زندانی نبودیم ولی ت ی جایی گیر افتادیم
یهو در باز شد دوتا بادیگارد بودن
بادیگارد اول:می تونید برید
از پشتش ات اومد بیرون
+ولی همین الان گورتونو گم می کنید و دور و بر بلک سان نمی چرخید وگرنه دفعه ی بعدی یکیتون گلوله نمی خوره....
یکی تون کشته می شه
گمشید همون خرابه ای ک توش بودی
(اتتتتتت پد*صگگگگ کو*نت سو*خته ک از این همه جذاب ک جلوتن ب غیر یوکی ک این جوری می گی کو*ن سو*ختهههه؟؟؟)
اه ات چ پروعه( اره پسرم خیلییییی)
رفیتم همون مخفیگاه
در حال بوسیدنش بودم و لم*سش می کردم ک هلم داد
+کوک من دیگه نمی تونم بخاطر کاری ک کردی بر گردن پیشت ن هیچ وقت
-م.... من متاسفم ن..... نمی خواستم
+بزار با ی سوال این مشکلو حل کنیم
خانواده ی من برمیگردن؟؟؟؟(داد)
-من .........
+ت چی ها ب خیر از اینکه یک سال پیش منو دزدیدی ب غیر از اینکه یک ماه پیش بزور همسرت شدم ب غیر از اینکه خانوادمو کشتی دیگه چی می خوای( داد)
-لعنتی بعد رفتنت می فهمی من افسرده شدم بخاطر افسردگیم انسان شدم و چون دوستامم ناراحتم بودن زیاد اونا هم انسان شدن می فهمی( داد)
+چ.... چی؟؟!!( تعجب کرده)
-اره من ب تو خیلی وابسته شدم جوری ک خودمم نمی فهمم( سرد)
+من متاسفم.....
ببرینشون( داد)
داشتن منو می بردن ک نگاهم ب ات افتاد انگار داشت گریه می کرد موهاش ت صورتش پخش بود و ی پاش ب دیوار
ات ویو
نمی دونستم این بلا ها سرش اومده من چی کار کردم؟! ولی خب این جوری بی حساب می شیم بغض داشت گلومو چنگ می زد
بغضم ترکید
پامو زدم ب دیوار و سرمو اوردم پایین و گریه کردم ولی اونقدر ب صدا ک اصلن فکر می کنی فقط سرم پایینه
همین ک در بسته شد افتادم رو زمین پاهامو بغل کردم و اشک ریختم
+دیگه نمی تونم برگردم پیشش( با صدای گرفته)
چند روز بعد
جین ویو
ت این چند روز خیلی سعی کردیم فرار کنیم ولی همش گیر می افتادیم ولی اینجا هم اونقدرا بد نبود غذا می دادن چیزای لازممون رو فراهم می کردن انگار زندانی نبودیم ولی ت ی جایی گیر افتادیم
یهو در باز شد دوتا بادیگارد بودن
بادیگارد اول:می تونید برید
از پشتش ات اومد بیرون
+ولی همین الان گورتونو گم می کنید و دور و بر بلک سان نمی چرخید وگرنه دفعه ی بعدی یکیتون گلوله نمی خوره....
یکی تون کشته می شه
گمشید همون خرابه ای ک توش بودی
(اتتتتتت پد*صگگگگ کو*نت سو*خته ک از این همه جذاب ک جلوتن ب غیر یوکی ک این جوری می گی کو*ن سو*ختهههه؟؟؟)
اه ات چ پروعه( اره پسرم خیلییییی)
رفیتم همون مخفیگاه
۹.۰k
۱۷ خرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.