رمان
عشق پنهان
پارت 1
از زبان ا/ت:
♡: یه صبح دیگه شده بود بلند شدم و رفتم دستشویی و کار های لازم رو انجام دادم؛ یه ماسک صورت اب رسانی گذاشتن در همون 20 دقیقه موهام مو اتو میکشیدم و مدل میدادم بعد از 20 دقیقه رفتم صورتم رو شستم یه ارایش تقریبا غلیظ کردم یه لباس تقریبا باز پوشیدم نیخپاستم برم پلوی شوگا اوپا (نکته اوپا به برادر دوست صمیمی پسر و دوست پسر میگن) خودم یه مافیا هستم و نیازی به کمکش ندارم اما دلم براش خیلی تنگ شده بود و از اخرین باری که دیده بودمش خیلی گذشته بود به محل کارش رسیدم و به منشی جانگ گفتم بهش بگه که من اودم برای دیدنش.
منشی جانگ:جناب می یونگی خواهرتون ا/ت اومدن دیدن شما.
شوگا:بفرستش داخل.
♡: سلام خوبی شوگا یادی از ماهم بکنی بد نیستا.
شوگا: ببخشی اما میگن کوچیکترا باید یادی از بزرگترا بکنن (نکته ا/ت: 25 ساله شوگا: 26 ساله جیهوپ: 27 ساله نامجون 26 ساله)
♡: باشه بابا حالا که کردم
شوگا: ا/ت دوباره لباس باز پوشیدی
♡: •••••
شوگا: ا/ت
♡:•••••(خنده ی ملایم که معنی غلط مردم رو میده)
شوگا:ا/ت
♡:باشه بابا باره اخره
بچه هاببخشید کم شد دارم میرم جایی
پارت 1
از زبان ا/ت:
♡: یه صبح دیگه شده بود بلند شدم و رفتم دستشویی و کار های لازم رو انجام دادم؛ یه ماسک صورت اب رسانی گذاشتن در همون 20 دقیقه موهام مو اتو میکشیدم و مدل میدادم بعد از 20 دقیقه رفتم صورتم رو شستم یه ارایش تقریبا غلیظ کردم یه لباس تقریبا باز پوشیدم نیخپاستم برم پلوی شوگا اوپا (نکته اوپا به برادر دوست صمیمی پسر و دوست پسر میگن) خودم یه مافیا هستم و نیازی به کمکش ندارم اما دلم براش خیلی تنگ شده بود و از اخرین باری که دیده بودمش خیلی گذشته بود به محل کارش رسیدم و به منشی جانگ گفتم بهش بگه که من اودم برای دیدنش.
منشی جانگ:جناب می یونگی خواهرتون ا/ت اومدن دیدن شما.
شوگا:بفرستش داخل.
♡: سلام خوبی شوگا یادی از ماهم بکنی بد نیستا.
شوگا: ببخشی اما میگن کوچیکترا باید یادی از بزرگترا بکنن (نکته ا/ت: 25 ساله شوگا: 26 ساله جیهوپ: 27 ساله نامجون 26 ساله)
♡: باشه بابا حالا که کردم
شوگا: ا/ت دوباره لباس باز پوشیدی
♡: •••••
شوگا: ا/ت
♡:•••••(خنده ی ملایم که معنی غلط مردم رو میده)
شوگا:ا/ت
♡:باشه بابا باره اخره
بچه هاببخشید کم شد دارم میرم جایی
۱.۴k
۰۷ تیر ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.