منصور حلاج را در ظهر ماه صیام از کوی جذامیان گذر افتاد ج
منصور حلاج را در ظهر ماه صیام از کوی جذامیان گذر افتاد. جذامیان به نهار مشغول بودند و به حلاج تعارف کردند. حلاج برسفره آنها نشست و چند لقمه بر دهان برد. جذامیان گفتند: دیگران بر سفره ما نمی نشینند و از ما میترسند. حلاج گفت، آنها روزهاند و برخاست. غروب، هنگام افطار حلاج گفت: خدایا روزه مرا قبول بفرما. شاگردان گفتند: ما دیدیم که تو روزه شکستی! حلاج گفت: مامهمان خدا بودیم، روزه شکستیم،
اما دل نشکستیم!
آن شب که دلی بود به میخانه نشستیم
آن توبه صدساله به پیمانه شکستیم
از آتش دوزخ نهراسیم که آن شب
ما توبه شکستیم ولی دل نشکستیم
اما دل نشکستیم!
آن شب که دلی بود به میخانه نشستیم
آن توبه صدساله به پیمانه شکستیم
از آتش دوزخ نهراسیم که آن شب
ما توبه شکستیم ولی دل نشکستیم
- ۳.۴k
- ۰۶ تیر ۱۳۹۵
دیدگاه ها (۲)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط