عشق

عشق
زنی ست که حواسش به هیچ کس نیست
گوشواره هایش را یکی یکی درمی آورد
سرش را به یک طرف خم میکند
تا شانه هایش پرشود از سیاهی موهایش
دستش را میبرد تا دکمه های لباسش رابازکند
عشق
مردیست
که اخرین پک محکمش را ب سیگارش میزند
وآرام.....خیلی آرام
زن را درآغوش میکشد
درست زمانی که
زن حواسش ب هیچ کس نیست...
دیدگاه ها (۲)

. .قصه اینجاست که شب بودو هوا ریخت بهممن چنان درد کشیدم که خ...

من, قرنها معشوقه ی تاریخی ات بودمدیگر برای یک شروع تازه فرصت...

هی خانمکه خیره نگاه می‌کنیلباسم شبیه او بود یا قد و قواره‌ام...

ازمایشگاه سرد

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط