خاطرات یک زندانی

خاطرات یک زندانی :


به خاطر عدم پرداخت مهریه افتادم زندان..

اونجا مجبور بودم هر روز دستشویی بشورم…

کلا نظافت اون بند با من بود..

اونجا بود که با خودم فکر کردم

اگر تو خونه همین کارا رو میکردم خب هیچوقت مهرشو نمیذاشت اجرا….


نخند پاشو دستشویی رو بشور مرررررد :|
دیدگاه ها (۴۰)

ممد بند رو آب داد :")))استثنائا این دفه رو مث ممد نباشید! ☺

هر چند که دست و پا چلفتی ای خر بی خاصیتی، شری ،زمختی ای خر ب...

گفت و گوهای شبانه با کودک دروناون: هنوز دلم پیشش موندهمن : پ...

لازمه بازم تاکید کنم مث ممد باشید؟ ! :|

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط