پشت روز روشنم شام سیاهی دیگر است

پشت روز روشنم، شام سیاهی دیگر است
آنچه آن را کوه خواندم، پرتگاهی دیگر است

شاید از اول نباید عاشق هم می شدیم
این درست اما جدایی اشتباهی دیگر است

در شب تلخ جدایی عشق را نفرین مکن
این قضاوت، انتقام از بی گناهی دیگر است

روزگاری دل سپردن ها دلیل عشق بود
اینک اما دل بریدن ها گواهی دیگر است

درد دل کردن برای چشم ظاهر بین خطاست
آنچه با آئینه خواهم گفت آهی دیگر است
.
#فاضل_نظری
دیدگاه ها (۱)

خبرنگاری می گوید :« به ملاقات ژان کوکتو رفتم ». خانه او در ح...

پیش ساز تو من از سحر سخن دم نزنمکه زبانی چو بیان تو ندارد سخ...

ای عشق شکسته ایم مشکن ما را...

شوق شهرت رفت و مرگ آرزوها هم که مردموی کم کم شد سپید از خواب...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط