پشیمانم
پشیمانم
با این همه سر سختی، من بی سر و سامانم
از عشقِ تو دلگرمم، با اینکه پشیمانم
قلبی که برایت رفت، نه باز نمی گردد
یک لحظه نگاهم کن، یک لحظه بمیرانم
پایم به تو زنجیر و، پایِ تو رها در باد
جان از بدنم رفته، این گونه نمیرانم
یک دیده نظر کردی، صد دیده نظر کردم
از من تو چه میخواهی؟ از خود تو مگیرانم
بر مویِ پریشانت، در باد قسم خوردم
گفتم که نباشی تو، این گونه پریشانم
گفتی که سفر تلخ است، آخر سفری باید
گفتم برو اما من، بر پایِ تو می مانم
آوار شدی رفتی، آواره شدم رفتی
فرقِ من و تو این است، از مرگ بنوشانم
از عشق سخن کردم، گفتی که دگر کافیست
من هم شده ام چون تو، از عشق گریزانم
لعنت به زمانی که، با ثانیه ها رفتی
رفتی به کجا؟خود گو، بیش از تو نمیدانم
جولانِ غزل کافیست، افسانه فراهم کن
تا شعر تو باشی من، جولان دهِ میدانم
#حسین_حیدری"رهگذر"
۱۳۹۶/۸/۲۳
با این همه سر سختی، من بی سر و سامانم
از عشقِ تو دلگرمم، با اینکه پشیمانم
قلبی که برایت رفت، نه باز نمی گردد
یک لحظه نگاهم کن، یک لحظه بمیرانم
پایم به تو زنجیر و، پایِ تو رها در باد
جان از بدنم رفته، این گونه نمیرانم
یک دیده نظر کردی، صد دیده نظر کردم
از من تو چه میخواهی؟ از خود تو مگیرانم
بر مویِ پریشانت، در باد قسم خوردم
گفتم که نباشی تو، این گونه پریشانم
گفتی که سفر تلخ است، آخر سفری باید
گفتم برو اما من، بر پایِ تو می مانم
آوار شدی رفتی، آواره شدم رفتی
فرقِ من و تو این است، از مرگ بنوشانم
از عشق سخن کردم، گفتی که دگر کافیست
من هم شده ام چون تو، از عشق گریزانم
لعنت به زمانی که، با ثانیه ها رفتی
رفتی به کجا؟خود گو، بیش از تو نمیدانم
جولانِ غزل کافیست، افسانه فراهم کن
تا شعر تو باشی من، جولان دهِ میدانم
#حسین_حیدری"رهگذر"
۱۳۹۶/۸/۲۳
۱.۱k
۱۲ بهمن ۱۳۹۶
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.